Tuesday, May 27, 2014

پست 33: کتاب خوب، عهد عتیق 2



متکلمان حتی در این داستان رقت‌انگیز (ابراهیم و پسرش) هم به دنبال شایستگی‌هایی برای خدا می‌گردند. آیا این خوب نبود که خدا در دقیقه نود پسر ابراهیم را نجات بخشید؟ اکنون که چنین است من توجه خواننده کتابم را به داستان دیگری که پایان نه‌چندان خوشی دارد، معطوف می‌کنم. در سِفر داوران، بخش 11، سردار نظامی، جفتا، مذاکراتی با خدا می‌کند که در پی آن دو طرف شرط کردند اگر جفتا بر آمونی‌ها پیروز شود، به هنگام بازگشت نخستین کسی که درب خانه را به رویش بگشاید را برای خدا قربانی کند. او در جنگ پیروز شد و از بد حادثه، به هنگام بازگشت آنکه در را به رویش گشود، یگانه دخترش بود. جالب آنکه دختر با قربانی شدن موافقت کرد با این درخواست که دو ماه برای راز و نیاز به کوهستان برود. او سپس برگشت و جفتا دخترش را پخت! به نظر  نمی‌آید که خدا دخالت مناسبی در این موقعیت کرده باشد!
حسادت خدا نسبت به خدایان دیگر در این کتاب چیزی از جنس حسادت جنسی انسان به دیگران است. و این چیزی است که یک اخلاق‌گرای مدرن نمی‌تواند با آن بسازد. این حسادت در حد ماجراهای اتاق خواب‌ها در آثار شکسپیر است و جالب آنکه با این همه تهدیدات مکرر خدای یهود، کافی بود تا او یک لحظه پشت به بنی‌اسرائیل کند تا آنان به سوی بت‌هایی چون گوساله‌ی طلایی بروند.
موسی حتی بیش از ابراهیم نقش یک اسوه و الگو را برای پیروان سه دین بزرگ توحیدی ایفا می‌کند. ابراهیم نقشی پدرسالارانه دارد ولی آنکسی که حقیقتا اصول دیانت یهود و ادیان مشتق شده از آن را بنا نهاد، موسی است. در داستان گوساله‌ی طلایی، وقتی موسی که برای ملاقات با خدا و گرفتن الواح سنگی قوانین الاهی به کوه سینا رفته بود، مردمان که از بدبختی رو به موت شده و هیچ خیری از این کوه نیافته بودند، از آن روگردان شده و وقت را هدر ندادند. چون موسی تاخیر کرد مردم به سوی هارون رفتند و از او خواستند برایشان خدایی بسازد. چراکه هیچ خبری از مردی که آنان را از مصر بیرون کشید، نبود. هارون طلاهای مردمان را جمع کرده و آنها را ذوب ساخته و گوساله‌ای طلایی بساخت که خدایی ابتکاری بود. او سپس برای این خدا قربان‌گاه بنا کرد تا مردمان به قربانی برایش بپردازند. خدا که تازه از جریان باخبر شده بود با شتاب خود را بر موسی نمایاند و ده فرمان را به او ابلاغ کرد. موسی با عجله به پایین دوید و پس از دیدن گوساله‌ی طلایی چنان خشمگین شد که الواح دستورات را شکست! البته خدا بعدا برای موسی نسخه‌ی المثنی تهیه کرد.
موسی گوساله را ذوب و سپس پودرش کرده و آنرا با آب مخلوط ساخت و مردمان را مجبور به قورت دادن آن کرد. سپس قبیله کیش‌بان لاوی را برآن داشت تا شمشیر کشیده و هرچه می‌توانند آدم بکشند. کشتار سه هزار نفر هم برای این خدای حسود کافی نبود. این بخش وحشتناک کتاب اینطور تمام می‌شود که خدا بر سر مردم طاعون فرستاد تا باقی کسانی هم که با کمک هارون گوساله ساخته بودند، عذاب شوند.
سِفر اعداد به ما می‌گوید که خدا به موسی دستور داد تا قوم میدی‌ها را کشتار کند. سپاه او مردان را قتل‌عام کرده و شهرها را سوزاند. ولی سپاهیان دلسوز، زنان و بچه‌ها را نکشتند. پس خدا دوباره تاکید کرد که بچه‌های نرینه و زنان شوهردیده را هم بکشید، فقط دوشیزگانی که مرد نشناخته‌اند را برای خودتان نگه دارید.[1] نه! موسی الگوی مناسبی برای یک اخلاق‌گرای مدرن نیست!
این مردمان بدبخت میدی که در سرزمین خودشان نسل‌کشی شدند، تا عهد مسیحیت نامشان زنده ماند و من پس از 50 سال به یاد دارم که در کودکی در کلیسا سرودی ترسناک درباره آنها می‌خواندیم. از قتل‌عام میدی‌ها که نماد شر در سرود ویکتوریایی بود، که بگذریم، به حسادت خدا نسبت به بَعل می‌رسیم. بنابر سِفر اعداد، بسیاری از بنی‌اسرائیل که زن موابی داشتند، فریفته‌ی همسرشان شدند تا برای بَعل قربانی کنند. خداوند دوباره غضبناک شد و به موسی دستور داد تا گردن همه‌ی این گناهکارا را زده و جنازه‌شان را در برابر خورشید علم کند. یکبار دیگر رفتاری خشمناک و غیرطبیعی از خداوند به خاطر گناه مردمانی که با هَووی او لاس زده بودند. آنچه در سراسر تورات هویداست آن است که برای این خدا یک چیز مسئله است: خدایان رقیب! او در سِفر خروج دو بار تاکید می‌کند که «خداوند حسود است! حسود است!»

پاکسازی قومی که موسی آغازیده بود به زمان یوشع هم سرایت می‌کند. در سِفر یوشع یک داستان مهم برای سفاکی‌های خونریزانه و غریب‌کشی نهاده شده است: «یوشع به شهر اریحا یورش برد و دیوارهایش را فرو ریخت. یوشع خوب و پیر از پای ننشست تا همه را از مرد و زن، پیر و جوان، گاو و گوسفند و خر را به لبه تیغ سپرد و شهر را ویرانه ساخت» (تورات: سفر یوشع:6:21).
باز فریاد الاهی‌دانان به آسمان می‌رود که این اتفاقات نیوفتاده‌اند. ولی آنها متوجه نیستند که مسئله این نیست که این اتفاقات تاریخی‌اند یا نه! نکته اینجاست که این داستان‌ها – درست باشند یا دروغ – منبعی برای اخلاق ما بوده‌اند. و جنایت‌های یوشع در اریحا و در ارض موعود، از نظر اخلاقی تمایزی با جنایت‌های هیتلر در لهستان و صدام حسین بر ضد کردها ندارد. کتاب مقدس می‌تواند یک اثر تخیلی شاعرانه باشد ولی کتابی نیست که بتوان آن را به دست بچه‌ها داد تا اخلاق‌شان را از روی آن برداشت کنند.[2]
آن دسته از کسانی که کتاب مقدس را الهام‌بخش اخلاقیات ما می‌دانند، آیا کوچکترین خبری از آنچه دقیقا در آن نوشته شده است دارند؟ پس بد نیست بدانند که جرائم زیر در کتاب مقدس (سِفر لاویان) شایسته حکم اعدام‌اند: توهین به والدین، عشق‌ورزی به زن بابا یا دختر خود، همجنسگرایی، ازدواج با یک زن و دخترش، جماع با حیوان (و با نهایت تاسف باید اضافه کنم که این حکم برای حیوان بدبخت هم اجرایی است) و کار کردن در روز شنبه. بنابر سِفر اعداد کودکان بنی‌اسرائیل مردی را یافتند که در روز شنبه هیزم جمع می‌کرد پس او را دستگیر کرده و خواستند تا خدا درباره‌اش حکم کند. از قضا خدا آنروز خیلی روی مود نبود، پس او به موسی وحی کرد که مرد به مرگ با سنگسار محکوم شود.
بله! من می‌پذیرم، البته! البته که می‌پذیرم که امروز روح زمانه تغییر کرده است و اکنون هیچ رهبر مذهبی (البته به جز طالبان و معادل مسیحی آمریکایی‌اش) همچون موسی نمی‌اندیشد. ولی همه حرف من این است: که اخلاقیات مدرن، از هرچه که آمده از کتاب مقدس نیامده است. و متکلمان نمی‌توانند ادعایی داشته باشند که کتاب مقدس به ما نشان داده چه چیز خوب است و چه چیز بد. اگر تفسیرهایی نمادین ارائه کنند و بگویند این داستان‌ها تمثیلی است، با کدام معیار می‌گویند که یک بخش تمثیلی است و یک بخش نیست؟
بله، بدبختانه امروز حاکمیت ایالات متحده به دست کسانی افتاده که ده فرمان را الگو می‌دانند. حال آنکه قانون اساسی این کشور بزرگ به دست مردانی روشنفکر و سکولار استوار شده بود. اگر بخواهیم به ده فرمان عمل کنیم باید بت‌ها که خدایان دیگر هستند را نابود کنیم. یعنی همان کاری را که طالبان با مجسمه‌های 50 متری بودا در بامیان کرد. همین کار را وهابی‌ها در مکه در عربستان سعودی می‌کنند. یعنی حتا به آثار فرهنگی دین خودشان هم رحم نکرده و با بلدوزر نمادهای مربوط به محمد را هم ویران می‌کنند تا مبادا شرک باشد.
من گمان نمی‌کنم آتئیستی در جهان باشد که بخواهد آثار مذهبی در مکه، چارترس، یورک مینیستر یا نوتردام، شوداگون، معبد کیوتو یا مجسمه‌های بامیان را با بولدوزر نابود کند. همچنانکه فیزیکدان آمریکایی و برنده نوبل گفت: «دین، توهینی به شان انسانیت است. با دین و بدون دین، همچنان انسان‌های نیک، کارهای نیک و انسان‌های بد کارهای بد می‌کنند. ولی این دین است که انسانهای خوب را به کارهای بد وامی‌دارد» پاسکال هم جمله‌ای همسان دارد: «انسان هرگز کاری زشت را تمام و کمال و با رضایت انجام نمی‌دهد، مگر آنکه با کسب مجوز شرعی باشد»
هدف من در اینجا آن بود که نشان دهم نمی‌توانیم اخلاقیات را از کتاب مقدس استخراج کنیم، مگر اینکه مثلا هر عروسی که نتواند ثابت کند، باکره است را سنگسار کنیم! بچه‌های نافرمان را اعدام کنیم و یا ... یک لحظه صبر کنید! شاید من بی‌انصافی می‌کنم. مسیحی‌های خوش‌اخلاق چنین ابراز می‌دارند که: «همه می‌دانند که عهد عتیق بسیار ناخوشایند است. عهد جدید عیسی مصائب آنرا جبران کرده و کتاب مقدس را زیبا می‌کند» درست است؟


[1] اسلام از این نظر مترقی‌تر و خدایش مهربان‌تر است که زنان شوهردیده را هم مشمول عفو کرده و آنان را به کنیزی سپاهیان جهادگر می‌بخشید. ر.ب
[2] سال یکم راهنمایی، در مدرسه معلمی داشتیم که 18 جلد تفسیر بر قرآن نوشته بود. او کتابش را به ما معرفی کرد تا اگر خواستیم بخریم. نمی‌دانم چطور شد که بچه‌ها به محتوای یکی از جلدها که مسائل زناشویی را تفسیر می‌کرد، پی بردند. بدین ترتیب بچه‌ها یک به یک برای خریدن یک جلد و همان یک جلد جذاب صف کشیدند. معلم کم‌هوش ما هم فقط کمی تعجب کرده بود که چرا یک جلد و همه یک جلد مشخص را می‌خرند! چندی که گذشت گندش درآمد! خانواده‌ی یکی از بچه‌ها به محتوای غیراخلاقی کتاب که به جزئی‌ترین مسائل جنسی پرداخته بود پی برده و جنجال به پا کرد. معلم بیچاره زان پس متوجه شد که کتابش که در واقع تفسیر کتاب خدا بود، +18 است. درباره خود نص قرآن هم هرگز سوره یوسف و برخی بخش‌های دیگر قرآن را برای کودکان و نوجوانان نمی‌خوانند. چراکه اخلاق امروزین ما مسلمانان با اخلاق حاکم بر کتاب مقدس متفاوت است. ر.ب

No comments:

Post a Comment