Sunday, June 8, 2014

پست 35: آیا عهد جدید عیسی واقعا بهتر است؟ - 2



پیش از آنکه کتاب مقدس را کنار بگذاریم، توجه شما را به بُعدی کریه‌المنظر از آموزه‌های اخلاقی کتاب مقدس جلب می‌کنم. مسیحیان به ندرت متوجه‌اند که بیشتر سفارش‌های اخلاقی که درباره برخورد با دیگر مردمان در عهد عتیق و عهد جدید شده است و اخلاق اجتماعی این دین را نشان می‌دهد، به گروه کوچکی از مردم اشاره دارد. «به همسایه‌ات مهر بورز» آن معنایی که ما انتظار داریم را نمی‌دهد. معنی آن این است که به همسایه یهودی‌ات مهر بورز!
این نکته را نخستین بار فیزیک‌دان و انسان‌شناس تکاملی آمریکایی جان هارتونگ فهمید. او رساله‌ای معتبر درباره تکامل و اخلاق اجتماعی در کتاب مقدس نوشت. او در نوشتار خود نشان می‌دهد که براساس کتاب مقدس، توصیه‌ها تنها درباره یهودیان شده است و عیسی بنابر سنتی عهد عتیقی مردمان را به یهودیان فروکاسته است. او می‌گوید که این دستور که کسی را نکشید، بدین معناست که یهودی را نکشید و معنای همسایه، دوست یهودی است. و این اخلاقیات مبتنی بر مهرورزی به خودی و دشمنی با بیگانه است.[1]
هارتونگ پژوهش هراس‌آوری از یک روانشناس اسرائیلی به نام جورج تامارین را نقل می‌کند که بنابر آن بر روی هزار کودک دانش‌آموز اسرائیلی بین 8 تا 14 سال انجام می‌شود. بدین ترتیب که بخش نبرد یوشع در اریحا که در آن او به دستور خداوند شهر را ویران کرد و همه مردان و زنان و بزرگ و کوچک و حیوانات را از لبه‌ی تیغ گذراند، برای بچه‌ها خوانده می‌شود و سپس از آنان خواسته می‌شود که درباره رفتار یوشع داوری کنند. بدین شکل که از میان سه گزینه‌ی A  به معنای تایید کامل، B به معنای تایید نسبی و C به معنای مخالفت کامل یکی را برگزینند. نتیجه این شد که 66 درصد موافق کامل، 26 درصد موافق نسبی و تنها 8 درصد مخالف کامل بودند. در بخش توضیحات، موافقان عمدتا وجود حکم خدا یا مصلحت یهودیان را دلیل موافقت خود اعلام کرده بودند. جالب آنکه برخی از آن کودکانی که مخالفت کامل را برگزیده بودند هم در توضیحات چهره‌ی انسان‌دوستانه‌ای بروز نداده بودند. مثلا از یوشع انتقاد کرده بودند که چرا شهر را ویران کرد؟ حال آنکه شهر می‌توانست برای یهودیان باشد و اینکه چرا حیوانات را کشت؟ درحالیکه آن حیوانات به یهودیان میرسد. تامارین (پژوهشگر) این پژوهش را بر روی 168 کودک اسرائیلی دیگر هم امتحان کرد. با این تفاوت که اینبار در متنی که برای آنان خوانده شد، به جای یوشع، ژنرال لین و به جای بنی‌اسرائیل، امپراتوری چین در 3000 سال پیش گذاشته شد. نتایجی عکس به دست آمد! تنها 7 درصد موافق کامل این کشتار و ویرانی ژنرال لین بودند و 75 درصد مخالف کامل!
یعنی به محض آنکه یهودیت کنار رفت، داوری اخلاقی بیشتر بچه‌ها مطابق با داوری دیگر انسانهای مدرن شد.[2]
هارتونگ در نیمه‌ی دوم کتابش نشان می‌دهد که عیسی مبلغ اخلاقیات درون گروهی و بیگانه‌ستیزی است. این پولس بود که ایده‌ی خدای یهودی برای غیریهودیان را ابداع کرد. هارتونگ حرفی زد که من شجاعت گفتنش را ندارم: «عیسی در گور خود می‌لرزید اگر می‌فهمید که پولس طرح او را برای خوک‌ها اجرا کرده است»
هارتونگ بسیار در این باره توضیح داده که من به نقل بخش کوچکی از آن بسنده می‌کنم:
«کتاب مقدس، بخشنامه‌ای برای اخلاق‌مداری درون‌گروهی و دستور‌العملی برای نسل‌کشی و برده‌داری برون‌گروهی و استعمار جهان است. البته که این تنها کتاب مقدس نیست که جنایت، وحشی‌گری و تجاوز را ستوده است. بسیاری از متون باستانی چنین کرده‌اند. مثلا ایلیاد[3]، ساگاس ایسلندی، افسانه‌های آشوری[4] و سنگ‌نوشته‌های مایاها. منتها کسی ایلیاد را به عنوان یک منبع اخلاق جا نمی‌زند. مشکل قضیه همین‌جاست که کتاب مقدس به عنوان یک راهنمای زندگی برای مردمی که می‌خواهند بدانند چطور زندگی کنند، فروخته و خریداری می‌شود.»

برای پی بردن به کاری که دین با ما می‌کند نگاه کنید به سرودی که توسط ایزاک واتس (1674-1748) ساخته شده‌است:
خداوندا! من شکرگذار درگاه توام
که این بخت را به من، و نه به دیگران عطا فرمودی
که از نسلی مسیحی زاده بشوم
نه از نسل مشرکان و یهودیان[5]
برای من جالب است که خدا چطور تصمیم گرفته که کسانی چنین فرخنده زاده شوند. چرا ایزاک واتس و آن کسانی که با او این سرود را می‌خواندند فرخنده زاد بودند؟ این پرسش‌ها پیش از ایزاک واتس مطرح بودند ولی آنقدر کوبنده نبودند که بر کسی که مغزش توسط الاهیات شستشو شده، اثر کنند.
این سرود یکی از سه سرود روزانه‌ی نمازگزاران مرد کلیساها (به جز پروتستان‌ها) بود:
سپاس خدایی که مرا غیرمسیحی نیافرید
سپاس خدایی که مرا زن نیافرید
سپاس خدایی که مرا برده نیافرید
بله، دین یکی از مهمترین اهرم‌های تبعیض و البته یکی از مهمترین موانع برای رهایی از تبعیض بوده است. نه تنها تبعیض میان ادیان که میان مذاهب و فرقه‌ها. چه میزان پروتستان و کاتولیک‌ها که به آسانی آب خوردن یکدیگر را کشته‌اند. دین، برچسبی برای دشمنی و انتقام‌جویی درون‌گروهی/برون‌گروهی است. نه لزوما بدتر از دیگربرچسب‌هایی چون رنگ‌پوست‌ یا زبان ولی اغلب در دسترس، وقتی دیگر برچسب‌ها غایب‌ باشند.
بله، بله! البته که مشکلات ایرلند شمالی سیاسی‌اند. مسائل سیاسی و اقتصادی برای سده‌ها باعث جدایی دو گروه شده است. ولی بدون مذهب، این دو گروه متعارض برچسبی برای مرزبندی نداشتند. و مشکل ایرلند شمالی دقیقا این است که برچسب‌ها در طول نسل‌ها به ارث می‌رسند. کاتولیک‌هایی که والدین، اجداد و جداندر جدشان به مدارس کاتولیک رفته‌اند و بچه‌هایشان را به مدارس کاتولیک می‌فرستند. پروتستان‌هایی که همواره به مدارس پروتستان رفته‌اند و بچه‌هایشان را به مدارس پروتستان می‌فرستند. دو گروه با رنگ پوست یکسان و زبان یگانه. کسانی که همه از چیزهای مشترکی لذت می‌برند ولی انگار که به دو گونه‌ی جانوری مجزا تقسیم شده باشند به شکلی تاریخی از یکدیگر جدایند.
بدون مذهب و آموزش متفاوت مذهبی، این شکاف به سادگی از میان می‌رفت. از کوزوو تا فلسطین و از عراق تا سودان و از اولستر تا شبه‌قاره هند چنین است. اگر با دقت به مناطق آشوب‌ناک جهان که دشمنی و خشونت میان گروه‌های رقیب جریان دارد بنگریم، تضمین نمی‌کنم که همه‌ی گروه‌های متعارض را مذهبی بیابیم، ولی می‌توان شرط بست.
در هند از زمان تجزیه، بیش از یک میلیون هندو و مسلمان در درگیری‌های مذهبی کشته و 50 میلیون نفر از محل زندگی خود آواره شدند. برای این شکاف‌ها هیچ دلیلی جز دین وجود نداشته است. در واقع باید گفت هیچ چیز جز مذهب نمی‌تواند هندو و مسلمان را از یکدیگر متمایز کند. سلمان رشدی که خودش یک نمونه‌ی متاخر از خشونت مذهبی است در مقاله‌ای با عنوان دین، سمی در خون هند است در پاراگراف پایانی می‌نویسد:
«در هند مشکلی هست که در واقع مشکل جهان است. آنچه در هند روی داده است، به نام خدا روی داده. نام این مشکل هست: خدا»
بنابراین می‌توان گفت حتی زمانی که دینی ذاتا هیچ آسیبی نزده و مشکلی نداشته باشد، همین تبعیض دقیق و مرزبندی کاملا مشخصی که در یک جامعه انسانی ایجاد می‌کند و باعث ایجاد گروه‌های خودی و غیرخودی، می‌شود کافی‌ست تا بگوییم دین پدیده‌ای اهریمنی در جهان است.


[1] بنابر شرع اسلام، کشتار مسلمان حکم قصاص و اعدام دارد و حکم خاصی برای کشتار غیرمسلمان نیامده است. بر همین اساس از 34 سال پیش که شرع اسلام جای قوانین عرفی ایران را گرفت، اقلیت های مذهبی ایران دچار این مشکل بزرگ هستند و اگر به دست یک مسلمان کشته شوند، قاضی در دادن حکم سلیقهای عمل میکند ر.ب
[2] البته به نظر من اینکه 7 درصد بچه ها موافق کامل و 18 درصد موافق نسبی این کشتار ژنرال لین بودند، خود یک تحلیل جدی دیگر را به میان میکشد و آن اینکه چرا باید از هر 4 کودک اسرائیلی یکی از آنان هوادار جنایت، حتی جنایتی در چین باشد؟ ر.ب
[3] بخش نخست حماسه هومر، نویسنده یونان باستان که به نبرد تروا میپردازد. ر.ب
[4] ادبیات یهود خود متاثر و برگرفته از ادبیات آشوری است و البته قابل تحمل‌تر از آن. ر.ب
[5] صرط الذین انعمت علیهم، غیرالمغضوب علیهم و لااضالین (قرآن: سوره فاتحه)

Sunday, June 1, 2014

پست 34: آیا عهد جدید عیسی واقعا بهتر است؟ -1



خب، هیچ تردیدی نیست که از دیدگاه اخلاقی، عیسی، یک پدیده‌ی عمیقا اصلاح شده نسبت به غول وحشی عهد عتیق است. در واقع عیسی اگر وجود خارجی داشته باشد (یا هرکس دیگری که این آموزه‌ها را برساخته، اگر عیسی نبوده) بی‌گمان یکی از بزرگترین معلمان اخلاق تاریخ بشر بوده است. خطبه‌ی کوه بسیار از زمان خود جلوتر است و ما را به یاد گاندی و لوترکینگ در دو هزاره بعد می‌اندازد. چنین بود که من مقاله‌ی کافران در خدمت عیسی را نوشتم که تی-شرتی هم برایش ساخته شد و من را شاد کرد.
ولی دقیقا همین برتری اخلاقی عیسی صراحت دیدگاه من را می‌رساند. عیسی به هیچوجه این ظرفیت را نداشت که اخلاقیات خود را از کتاب مقدسی که با آن تربیت شده بود، استخراج کند. او به روشنی از آن شریعت گذر کرده بود. برای مثال او مردمان را از خوف شکستن احکام مهیب روز شنبه آزاد کرد. جمله «تشریفات دینی برای انسان است نه انسان برای تشریفات دینی» زبانزد دنیا شده است. خب اگر تز اصلی این بخش از انجیل این است که ما نباید اخلاقیات را از کتاب مقدس‌مان استخراج کنیم، پس عیسی مفتخر میشود به الگو برای تزی که من ارائه می‌دهم.
اخلاقیات خانوادگی عهد جدید نسبت به عهد عتیق ستودنی است ولی چیزهای دیگری در عهد جدید هست که هیچ آدم درستی نمیتواند از آن پشتیبانی کند. تاکید من بر روی دکترین اصلی دین مسیحیت یعنی «مکافات گناه نخستین» است. این اصل که در واقع قلب الاهیات مسیحی است، تقریبا به اندازهی داستان ابراهیم که می‌خواست اسحاق را کباب کند، نفرت‌انگیز است. و این تطابق همچنانکه گزا ورمس در نقاب‌های متفاوت عیسی[1] نشان می‌دهد، تصادفی نیست.
گناه نخستین خودش مستقیما از افسانه‌ی آدم و حوا در عهد عتیق می‌آید. گناه آنان خوردن میوه‌ی درخت ممنوعه بود (که این خودش به اندازه کافی شایستگی سرزنش دارد). ولی وجه نمادین میوه خرد برای تشخیص خوب از بد کافی بود. کافی بود تا یک «سیب‌دزدی» باعث شود آنان به عنوان پدر و مادر همه‌ی گناهان شناخته شوند. آنان و همه‌ی نسل‌هایشان برای همیشه از باغ عدن و نتیجتا زندگی ابدی بیرون و به کار طاقت‌فرسا در مزرعه و مراقبت از بچه‌ها محکوم گشتند. این الاهیات عهد جدید بود که یک بی‌عدالتی همراه با سادومازوخیزم که حتی فراتر از آموزه‌های عهد عتیق بود را به انسان تحمیل کرد. البته درباره دینی سخن می‌گوییم (مسیحیت) که یک ابزار شکنجه و اعدام (صلیب) را به عنوان سمبل مقدس خود، پذیرفته و حتی آنرا گردنبند می‌کند.
لنی بروس به درستی اظهار می‌دارد که اگر عیسی بیست سال پیش اعدام شده بود، بچه‌های مدرسه کاتولیکی، به جای صلیب، یک صندلی الکتریکی به گردن می‌آویختند! اما الاهیات و نظریه‌ی مکافاتی که پشت قضیه است، بسی اسفناک‌تر است. گناه آدم و حوا با توجه به آنچه سنت آگوستین[2] می‌گوید از طریف نطفه‌ی مردانه به ارث می‌رسیده است. کدام فلسفه‌ی اخلاق را می‌شناسید که هر بچه‌ای را پیش از تولدش به خاطر گناهان نیاکان بسیار دورش محکوم کند؟
به هر حال آگوستین از این نظر مسئولیت خودش را در گناه نخستین پذیرفته است. پیش از او به این گناه لقب «گناه نیاکان» می‌دادند. رسالات و مناظرات آگوستین تمرکز بیمارگونه‌ی الاهی‌دانان مسیحیت اولیه بر گناه را بر من نمایان می‌کند. آنها می‌توانستند برگه‌ها و مذاکرات‌شان را به ستاره‌باران آسمان یا به کوهستان و جنگل‌های سرسبز، دریاها و یا آواز جغدان اختصاص دهند. ولی مسیحی به ویژه تمرکز دارد بر روی گناه گناه گناه گناه گناه گناه گناه! تا با آن به طرزی ناخوش‌آیند کنترل زندگی شما را به‌دست‌ بگیرند.
سم هریس به شکل باشکوهی در نامه‌ای به یک ملت مسیحی[3] خاطرنشان می‌کند: «اصل اساسی شما می‌گوید آفریدگار جهان به خاطر کاری که انسانهای برهنه می‌کنند، ضربه می‌خورد![4] این اُمُل بودن‌تان در زندگی باعث نکبت انسانیت شده است»

اما بحث سادومازوخیزم: خدا به خودش تجسدی انسانی می‌بخشد، بر این قرار که  برای مکافات گناه به ارث رسیده از آدم، شکنجه و اعدام شود! پولس مقدس[5] بود که این اصل بدترکیب را جا انداخت که عیسی بشر را از همه گناهان رهانیده و رستگار کرده است. نه تنها گناه آدم، بلکه گناهان آینده هم که هنوز آیندگان تصمیمی برای انجامش نگرفته‌اند!

البته در حاشیه‌ی این جریان، کسانی از جمله رابرت گریوز در داستان حماسی‌اش شاه عیسی تاکید میکند که در تاریخ برخورد نامنصفانه‌ای با یهودای بیچاره که به او لقب خائن دادند شده است. حال آنکه او بخشی لازم از یک برنامه کیهانی بود.[6] همینطورند قاتلان عیسی. اگر عیسی تصمیم گرفته بود تا بدو خیانت شده و کشته شود تا بر اساس آن، بتواند همه ما را رستگار کند، ناجوانمردانه نیست که یهودا و دیگر یهودیان که به این رستگاری ما کمک کردند را جزو بدنامان تاریخ بگیریم؟
من فهرستی از اناجیل غیررسمی را در دست دارم. یکی از آنها ظاهرا انجیل یهودا نام دارد که اتفاقا به تازگی ترجمه و به طبع رسیده است. چگونگی کشف، محل اختلاف است. ولی ظاهرا در دهه‌ی 1960 یا 1970 میلادی در مصر بدست آمده است. خط قبطی داشته و 62 صفحه پاپیروس است که آزمایش کربن قدمت آنرا به حدود 300 میلادی می‌رساند. ولی احتمالا نسخه‌نویسی از روی یک متن کهن‌تر یونانی است.[7] جدا از اینکه واقعا نویسنده این انجیل کیست، ظاهرا از دید یهودا به عیسی نگاه شده و نشان می‌دهد که یهودا به این دلیل به عیسی خیانت کرد که عیسی خود چنین خواسته بود تا او این نقش را بر عهده گیرد. این بخشی از سناریو بود تا عیسی به صلیب کشیده شود تا بتواند گناه نوع بشر را پاک کند. شرم‌آور بودن قضیه یک طرف، طرف دیگر این است که عیسی از همان آغاز افترا زده است.
من توضیح دادم که مکافات گناه نخستین به عنوان دکترین اصلی مسیحیت، فسادانگیز، سادومازوخیستی و زننده است. باید آنرا به عنوان یک حرف پرت و پلا کنار گذاشت. ولی اگر بخواهیم به عنوان یک ناظر بیرونی بی‌طرف به این فلسفه‌ی رایج بنگریم، باید بپرسیم اگر خدا می‌خواست گناهان ما را ببخشد، خب چرا نبخشید؟ حتما باید خودش را به این شکل مسخره شکنجه و اعدام می‌کرد تا باعث شود نسل‌های دیگر یهودیان تا سالهای دور به عنوان قاتلان مسیح آزار و کشتار شوند؟ حتما این گناه یهودیان هم با نطفه‌ی آنان به ارث می‌رسیده است!

گزا ورمس نشان می‌دهد که پولس که پژوهشگری یهودی بود، از پس‌زمینه‌ی الاهیات یهودی می‌آمد که بر اساس آن بدون خون‌ریزی، مکافات انجام نمی‌شود. در واقع او در رساله‌ی عبریانش، چنین می‌گوید.
اخلاق‌گرایان مترقی امروزین دفاع از چنین نظریه‌ای برای مکافات گناه را دشوار می‌دانند. اینکه یک بی‌گناه را به خاطر گناه یک گناهکار، اعدام کنند. تازه شگفت‌آور آنجاست که خدا با این‌کار می‌خواهد چه کسی را تحت تاثیر قرار دهد؟ احتمالا خودش را که افزون بر قربانی، هم قاضی و هم هیئت منصفه‌ است.
خب بهتر است بدانیم که آدم یعنی کسی که نیای ما در گناه نخستین است، از همان نخست اصلا وجود خارجی نداشته. پولس به شکلی غیرقابل گذشت این فلسفه را سرهمبندی کرد و خدای همه‌‌آگاه (و عیسی اگر بگوییم خدا بود) هم این نظریه‌ی انحرافی را بنیاد نهاد.
آخ ولی نزدیک بود یادم برود، که داستان آدم و حوا هم «نمادین» بوده! ولی عیسی برای تاثیرگذاشتن بر خودش، خودش را شکنجه و اعدام کرد تا گناهی که به شکلی نمادین از فردی افسانهای سر زده بود، را پاک کند؟ از من بپرسید می‌گویم چرند است! 




[1]The Changing Faces of Jesus
[2]از بنیادگزاران مذهب کاتولیکی مسیحیت در سده چهارم و پنجم میلادی. کسی همتای ابوحنیفه برای اسلام تسنن یا شیخ کلینی برای تشیع. ر.ب
[3]Letter to a Christian Nation
[4] همان بحث سیلی خوردن اسلام که در جوامع اسلامی مطرح می‌شود و مثلا دلیلش بدحجابی زنان است. ر.ب
[5] سازنده حقیقی دین مسیح در سده یکم که پس از عروج عیسی با سفرهای پرشمار و تربیت شاگردان دین او را فراقومیتی کرد. ر.ب
[6] تشیع که از بسیار جهان به مسیحیت نگاه میکرد، در این مورد هم نسخه‌ی ضعیف‌شده‌ای با ماجرای کربلا ایجاد کرد. در نگاه شیعیان، حسین و یارانش خون خود را فدا کردند تا اسلام (که منظورشان تشیع است) زنده بماند. در واقع مهمتر از قیام حسین، ریخته شدن خون او و شکل‌گیری حماسه‌ی خونین کربلا بوده است. منتها پرسش اینجاست که این وسط یزید و بن زیاد و شمر و خولی چه گناهی جز ایفا کردن نقش آدم بده تیاتر را داشتند که در دنیا و آخرت با بدترین برخورد روبرو شده و می‌شوند؟ ر.ب
[7] انجیلها با توجه به اینکه نخستین مبلغان و هواداران مسیحیت بیشتر یونانی بودند، به این زبان نگاشته شدند. با اینحال انجیلهای یونانی به لاتین و دیگر زبانها برگشتند و اصل آنها در دست نیست. ر.ب