بايد توجه کنيم که هيتلر، هر چند که خوفناک بود، اما چندان که از نظرگاه امروزی ما مینمايد به دور از روح زمانهی خود نبود [1].روح زمانه چقدر شتابناک تغيير میکند – موجی
که در جهان متمدن شکل میگيرد، و شعاعهای آن تا دوردستها گسترش میيابد. [2]
اما علت اين تغييرات انضمامی و پيوسته در آگاهی اجتماعی چيست؟ من صلاحيت پاسخگويی اين پرسش را ندارم. برای مقصود من همين کفايت میکند که اين تغييرات ناشی از دين نيستند. اما اگر مجبور باشم نظريهای ارائه دهم به اين ترتيب پاسخ را میجويم :بايد توضيح دهيم که چرا تغيير روح زمانه اخلاق چنين در ميان مردم گوناگون همزمان رخ میهد؛ و بايد توضيح دهيم که چرا راستای اين تغييرات نسبتاً يکسان است.
نخست، چگونه تغييرات همزمان در ميان مردمان گوناگون رخ میدهند؟ تغيير از طريق گفتگو در کافهها و مهمانیها، کتابها و مرور کتاب ها، روزنامهها و رسانههای ديگر، و امروزه از طريق اينترنت از ذهنی به ذهن ديگر منتقل میشوند .تغيير در حال و هوای اخلاقی، به شيوههای مختلفی بروز میيابد: در سرمقاله ها، مصاحبههای راديويی، سخنرانیهای سياسی، نقل و روايتهای استندآپ کمدی ها، و گفتگوهای سريالهای تلويزيونی، در آرای قانونگذاران پارلمان و تعبيرات قضات از آن قوانين .يک شيوه توصيف اين تغييرات آن است که بگوييم بسامد حضور مِمها در انبان مِمی تغيير میکند، اما در اينجا اين شيوهی توصيف را دنبال نخواهم کرد.
بعضی از ما عقبتر از امواج پيشروندهی تغييرات روح زمانه اخلاق و برخی اندکی جلوتر از آن حرکت میکنيم .اما بيشتر ما مردمان قرن بيست و يکم نزديک به هم و بسيار جلوتر از دوران ابراهيم، يا حتی مردم همين اواخر يعنی حوالی 1920 هستيم .کليت موج به پيش میرود، و حتی آوانگاردهای پیشین که توماس هاکسلی نمونهی بارزشان بود خود را پشت سر قافلهی قرون بعدی میيابند. البته پيشرفت همواره خطی نيست، بلکه بيشتر به منحنی دندانه ارهای پر پيچ و خمی میماند .پسرفتهای
موقتی و محلی نيز، مانند دولتی که ايالات متحده از سال 2000 تاکنون بدان دچار شده همواره وجود دارد [3].اما در مقياس زمانی طولانی تر، روند پيشرونده قابل اغماض نيست و تداوم میيابد.
چه چيزی اين تغييرات را در راستای يکنواختی پيش میبرد؟ نبايد از نقش پيشرانندهی رهبرانی غافل شويم که جلوتر از زمانه شان حرکت میکنند، به پا میخيزند و باقی ما را به دنبال خود میکشند .در آمريکا، ايدهی برابری نژادی توسط رهبران بزرگ سياسی مانند مارتين لوترکينگ تحکيم شد، و کمدينها، ورزشکاران و ديگر چهرههای مردمی و نقش آفرينان عرصهی اجتماعی، کسانی مانند پاول رابينسون، سيدنی پوتيه، جِس اوانز و جَکی رابينسون به اين جنبش ياری رساندند .رهايی بردگان و زنان هم بسيار مديون رهبران فرهمند بوده است. برخی از اين رهبران مذهبی و برخی هم غيرمذهبی بودند .برخی از آنهايی که مذهبی بودند کارهای خوبشان را به خاطر دينشان میکردند و در باقی موارد، دينداری اين رهبران امری فرعی بود.
گرچه مارتين لوترکينگ مسيحی بود، اما فلسفهی عدم خشونت خود را مستقيماً از جنبش نافرمانی مدنی گاندیِ اخذ کرده بود .و گاندی البته مسيحی نبود.
عامل ديگر تغيير روح زمانه، بهبود وضع آموزش و به ويژه فهم اين است که افراد نژادهای ديگر و جنس ديگر هم مانند ما انسان هستند – که هر دوی اين آموزهها عميقاً غيرکتاب مقدسی و برگرفته از علوم زيستی و به ويژه تکامل هستند .يک دليل اينکه در آلمان نازی با سياهان و کولیها بدرفتاری میکردند اين بود که آنان را انسان کامل نمیشمردند .پيتر سينگر فيلسوف در کتاب رهايی جانواران[4] به شيواترين بيان اين ديدگاه را بيان میکند که ما بايد به وضعيت پسا-گونه مدار[5] برسيم يعنی شيوهی رفتار با گونهی بشر را به ديگر گونههای جانوری دارای قوای مغزی نيز تسری دهيم .شايد اين ايده نشانگر جهت آتی روح زمانه اخلاق باشد چرا که امتداد رفورمهای پيشين مانند لغو برده داری و رهايی زنان است.[6]
توضيح مفصلتر اينکه چرا روح زمانه اخلاق جامعه با چنين سرعتی دستخوش تغيير میشود، از حوزهی معلومات آماتوری من دربارهی روانشناسی و جامعهشناسی خارج است .برای مقصود من، همين قدر کافی است که بگوييم اين روح زمانه آشکارا به پيش میرود و سبب پيشرفت آن دين يا متون مقدس نيست. چه بسا نيروی پيشران زايتگاست، نيروی واحدی مانند نيروی گرانش نباشد، بلکه برهمکنش پيچيدهای از نيروهای نامتجانس باشد، مانند نيروهايی که مطابق قانون مور موجب افزايش نمايی قدرت رايانهها میشوند .علتهای
پديدهی پيشرفت بارز روح زمانه اخلاق هرچه که باشند، کاملا برای زدن زيرآب اين ادعا کفايت میکند که ما برای خوب بودن، يا برای تصميم در مورد اينکه خوبی چيست، نيازمند خدا هستيم.
[1] نژادپرستی
و نگاه اصلاحگرایانه به نژاد انسانی که یهودیستیزی جزئی از آن بود، دستکم نیم سده پیش از
قدرتگیری نازیها وارد گفتمان علمی و فلسفی و سیاسی
اروپا شده بود. و همچنانکه داوکینز میگوید، هیتلر
از این اندیشه موجود، کمال استفاده را کرد. نه اینکه آنرا آفریده باشد. واقعیت آن
است که نازیها را در همان 1932 میشناختند با اینحال حدود نیمی از آلمانی ها به حزب
نازی رای دادند و یکسال بعد که هیتلر قدرت را قبضه کرد، احتمالا اکثریت را داشت.
روح زمانه در آندوران چنین بود که آلمانیها از آزار
یهودیان، اشغال فرانسه و بمب باران لندن دل چرکین نمیشدند. ر.ب
[2] نباید
گمان بریم، روح زمانه همیشه در طی زمان باشتاب تغییر میکند. آنهم تغییراتی مثبت! این مربوط به عصر صنعت
است. در قرون وسطا این روح زمانه نسبت به دوران باستان پسرفت داشت. نمونهاش آزادی
و حقوق زن که در دوران باستان بهتر از قرون وسطای مسیحی و اسلامی بود. به نظر میرسد روح زمانه در عصر اطلاعات (که هنوز کاملا
استوار نشده)، بسی پرشتابتر از عصر صنعت دگرگون شود. طوریکه اگر الان با شگفتی به
لباس و تیپ مردم در چند دهه پیش مینگریم، در آینده شاید چنین تحولاتی در هر سال
رخ دهد! ر.ب
[3] و
حکومتی که پس از انفجار نور از سال 1357 در ایران تشکیل شده. البته باید دانست که
این حکومت با نشان دادن ماهیت واقعی دین، همچون کاتالیزور عمل کرده و باعث میشود مسیری که اروپای مسیحی در 400 سال پیمود را
ایرانیان تندتر بپیمایند. ر.ب
[6] دوستان گیاهخوار من مدام به من گوشزد میکنند
که همچنانکه تغییر روح زمانه، بردهداری و مردسالاری را پایان بخشیده، گوشتخواری
و کشتن حیوانات بیگناه هم روزی منسوخ خواهد شد. من بیشتر تمایل تا چشمانتظار
پیشرفت بشر در دانش بیوتکنولوژی (زیستفناوری) باشم تا بتوان به شکل صنعتی و بدون
پرورش و نهایتا کشتار حیوانات به چیزی با طعم و بو و خاصیت گوشت دست یافت. و تا
آنزمان با شیطنت بر حقوق گیاهان تاکید خواهم کرد. گیاهانی که در اوج بلوغ جسمی
گردن زده شده و به طرز بیرحمانهای کشته و خورده میشوند. به ویژه که هرزگاهی
پژوهشی منتشر میشود که نشان میدهد میزان درک و حس گیاهان بیش از آنچیزی است که
پیشتر تصور میکردیم! ر.ب