خب، هیچ تردیدی نیست که از دیدگاه اخلاقی، عیسی، یک پدیدهی عمیقا
اصلاح شده نسبت به غول وحشی عهد عتیق است. در واقع عیسی اگر وجود خارجی
داشته باشد (یا هرکس دیگری که این آموزهها را برساخته، اگر عیسی نبوده) بیگمان
یکی از بزرگترین معلمان اخلاق تاریخ بشر بوده است. خطبهی کوه بسیار از زمان خود
جلوتر است و ما را به یاد گاندی و لوترکینگ در دو هزاره بعد میاندازد. چنین بود
که من مقالهی کافران در خدمت عیسی را نوشتم که تی-شرتی هم برایش ساخته شد و من را
شاد کرد.
ولی دقیقا همین برتری اخلاقی عیسی صراحت دیدگاه من را میرساند. عیسی
به هیچوجه این ظرفیت را نداشت که اخلاقیات خود را از کتاب مقدسی که با آن تربیت
شده بود، استخراج کند. او به روشنی از آن شریعت گذر کرده بود. برای مثال او مردمان
را از خوف شکستن احکام مهیب روز شنبه آزاد کرد. جمله «تشریفات دینی برای انسان است
نه انسان برای تشریفات دینی» زبانزد دنیا شده است. خب اگر تز اصلی این بخش از
انجیل این است که ما نباید اخلاقیات را از کتاب مقدسمان استخراج کنیم، پس عیسی مفتخر میشود به الگو
برای تزی که من ارائه میدهم.
اخلاقیات خانوادگی عهد جدید نسبت به عهد عتیق ستودنی است ولی
چیزهای دیگری در عهد جدید هست که هیچ آدم درستی نمیتواند از آن پشتیبانی کند. تاکید من بر
روی دکترین اصلی دین مسیحیت یعنی «مکافات گناه نخستین» است. این اصل که در واقع
قلب الاهیات مسیحی است، تقریبا به اندازهی داستان ابراهیم که میخواست اسحاق را کباب
کند، نفرتانگیز است. و این تطابق همچنانکه گزا ورمس در نقابهای متفاوت عیسی[1] نشان میدهد، تصادفی
نیست.
گناه نخستین خودش مستقیما از افسانهی آدم و حوا در عهد عتیق میآید. گناه آنان خوردن میوهی درخت
ممنوعه بود (که این خودش به اندازه کافی شایستگی سرزنش دارد). ولی وجه نمادین میوه
خرد برای تشخیص خوب از بد کافی بود. کافی بود تا یک «سیبدزدی» باعث شود آنان به
عنوان پدر و مادر همهی گناهان شناخته شوند. آنان و همهی نسلهایشان برای همیشه
از باغ عدن و نتیجتا زندگی ابدی بیرون و به کار طاقتفرسا در مزرعه و مراقبت از بچهها محکوم گشتند. این
الاهیات عهد جدید بود که یک بیعدالتی همراه با سادومازوخیزم که حتی فراتر
از آموزههای عهد عتیق بود را به انسان تحمیل کرد. البته درباره دینی سخن میگوییم
(مسیحیت) که یک ابزار شکنجه و اعدام (صلیب) را به عنوان سمبل مقدس خود، پذیرفته و حتی
آنرا گردنبند میکند.
لنی بروس به درستی اظهار میدارد که اگر عیسی بیست سال پیش اعدام شده
بود، بچههای مدرسه کاتولیکی، به جای صلیب، یک صندلی الکتریکی به گردن میآویختند! اما
الاهیات و نظریهی مکافاتی که پشت قضیه است، بسی اسفناکتر است. گناه آدم و
حوا با توجه به آنچه سنت آگوستین[2]
میگوید از طریف نطفهی مردانه به ارث میرسیده است. کدام فلسفهی اخلاق را میشناسید
که هر بچهای را پیش از تولدش به خاطر گناهان نیاکان بسیار دورش محکوم کند؟
به هر حال آگوستین از این نظر مسئولیت خودش را در گناه نخستین
پذیرفته است. پیش از او به این گناه لقب «گناه نیاکان» میدادند. رسالات و مناظرات
آگوستین تمرکز بیمارگونهی الاهیدانان مسیحیت اولیه بر گناه را بر من نمایان میکند.
آنها میتوانستند برگهها و مذاکراتشان را به ستارهباران آسمان یا به کوهستان و
جنگلهای سرسبز، دریاها و یا آواز جغدان اختصاص دهند. ولی مسیحی به ویژه تمرکز
دارد بر روی گناه گناه گناه گناه گناه گناه گناه! تا با آن به طرزی ناخوشآیند
کنترل زندگی شما را بهدست بگیرند.
سم هریس به شکل باشکوهی در نامهای به یک ملت مسیحی[3]
خاطرنشان میکند: «اصل اساسی شما میگوید آفریدگار جهان به خاطر کاری که انسانهای
برهنه میکنند، ضربه میخورد![4]
این اُمُل بودنتان در زندگی باعث نکبت انسانیت شده است»
اما بحث سادومازوخیزم: خدا به خودش تجسدی انسانی میبخشد، بر این
قرار که برای مکافات گناه به ارث رسیده از
آدم، شکنجه و اعدام شود! پولس مقدس[5]
بود که این اصل بدترکیب را جا انداخت که عیسی بشر را از همه گناهان رهانیده و
رستگار کرده است. نه تنها گناه آدم، بلکه گناهان آینده هم که هنوز آیندگان تصمیمی
برای انجامش نگرفتهاند!
البته در حاشیهی این جریان، کسانی از جمله رابرت گریوز در داستان
حماسیاش شاه عیسی تاکید میکند که در تاریخ برخورد نامنصفانهای با یهودای بیچاره
که به او لقب خائن دادند شده است. حال آنکه او بخشی لازم از یک برنامه کیهانی بود.[6]
همینطورند قاتلان عیسی. اگر عیسی تصمیم گرفته بود تا بدو خیانت شده و کشته شود تا
بر اساس آن، بتواند همه ما را رستگار کند، ناجوانمردانه نیست که یهودا و دیگر
یهودیان که به این رستگاری ما کمک کردند را جزو بدنامان تاریخ بگیریم؟
من فهرستی از اناجیل غیررسمی را در دست دارم. یکی از آنها ظاهرا
انجیل یهودا نام دارد که اتفاقا به تازگی ترجمه و به طبع رسیده است. چگونگی کشف،
محل اختلاف است. ولی ظاهرا در دههی 1960 یا 1970 میلادی در مصر بدست آمده است. خط
قبطی داشته و 62 صفحه پاپیروس است که آزمایش کربن قدمت آنرا به حدود 300 میلادی میرساند.
ولی احتمالا نسخهنویسی از روی یک متن کهنتر یونانی است.[7]
جدا از اینکه واقعا نویسنده این انجیل کیست، ظاهرا از دید یهودا به عیسی نگاه شده
و نشان میدهد که یهودا به این دلیل به عیسی خیانت کرد که عیسی خود چنین خواسته
بود تا او این نقش را بر عهده گیرد. این بخشی از سناریو بود تا عیسی به صلیب کشیده
شود تا بتواند گناه نوع بشر را پاک کند. شرمآور بودن قضیه یک طرف، طرف دیگر این
است که عیسی از همان آغاز افترا زده است.
من توضیح دادم که مکافات گناه نخستین به عنوان دکترین اصلی مسیحیت،
فسادانگیز، سادومازوخیستی و زننده است. باید آنرا به عنوان یک حرف پرت و پلا کنار
گذاشت. ولی اگر بخواهیم به عنوان یک ناظر بیرونی بیطرف به این فلسفهی رایج
بنگریم، باید بپرسیم اگر خدا میخواست گناهان ما را ببخشد، خب چرا نبخشید؟ حتما
باید خودش را به این شکل مسخره شکنجه و اعدام میکرد تا باعث شود نسلهای دیگر
یهودیان تا سالهای دور به عنوان قاتلان مسیح آزار و کشتار شوند؟ حتما این گناه یهودیان
هم با نطفهی آنان به ارث میرسیده است!
گزا ورمس نشان میدهد که پولس که پژوهشگری یهودی بود، از پسزمینهی
الاهیات یهودی میآمد که بر اساس آن بدون خونریزی، مکافات انجام نمیشود. در واقع
او در رسالهی عبریانش، چنین میگوید.
اخلاقگرایان مترقی امروزین دفاع از چنین
نظریهای برای مکافات گناه را دشوار میدانند. اینکه یک بیگناه را به خاطر گناه
یک گناهکار، اعدام کنند. تازه شگفتآور آنجاست که خدا با اینکار میخواهد چه کسی
را تحت تاثیر قرار دهد؟ احتمالا خودش را که افزون بر قربانی، هم قاضی و هم هیئت
منصفه است.
خب بهتر است بدانیم که آدم یعنی کسی که
نیای ما در گناه نخستین است، از همان نخست اصلا وجود خارجی نداشته. پولس به شکلی
غیرقابل گذشت این فلسفه را سرهمبندی کرد و خدای همهآگاه (و عیسی اگر بگوییم خدا بود) هم این
نظریهی
انحرافی را بنیاد نهاد.
آخ ولی نزدیک بود یادم برود، که داستان آدم و
حوا هم «نمادین» بوده! ولی عیسی برای تاثیرگذاشتن بر خودش، خودش را شکنجه و اعدام
کرد تا گناهی که به شکلی نمادین از فردی افسانهای سر زده بود، را پاک کند؟ از من بپرسید میگویم چرند
است!
[1]The Changing Faces
of Jesus
[2]از بنیادگزاران مذهب کاتولیکی مسیحیت در
سده چهارم و پنجم میلادی. کسی همتای ابوحنیفه برای اسلام تسنن یا شیخ کلینی برای
تشیع. ر.ب
[3]Letter to a
Christian Nation
[5] سازنده
حقیقی دین مسیح در سده یکم که پس از عروج عیسی با سفرهای پرشمار و تربیت شاگردان
دین او را فراقومیتی کرد. ر.ب
[6] تشیع
که از بسیار جهان به مسیحیت نگاه میکرد، در این مورد هم نسخهی ضعیفشدهای
با ماجرای کربلا ایجاد کرد. در نگاه شیعیان، حسین و یارانش خون خود را فدا کردند
تا اسلام (که منظورشان تشیع است) زنده بماند. در واقع مهمتر از قیام حسین، ریخته
شدن خون او و شکلگیری حماسهی خونین کربلا بوده است. منتها پرسش اینجاست که این
وسط یزید و بن زیاد و شمر و خولی چه گناهی جز ایفا کردن نقش آدم بده تیاتر را
داشتند که در دنیا و آخرت با بدترین برخورد روبرو شده و میشوند؟ ر.ب
[7] انجیلها با توجه به اینکه نخستین مبلغان و هواداران
مسیحیت بیشتر یونانی بودند، به این زبان نگاشته شدند. با اینحال انجیلهای یونانی به لاتین و دیگر زبانها برگشتند و اصل
آنها در دست نیست. ر.ب
No comments:
Post a Comment