انسان
هرگز شرّی را به طور کامل و با خرسندی نمیآفریند،
مگر از روی ایمان دینی خویش.
«بِلِز پاسکال»
دین،
توهینی به شان انسانیت است. با دین و بدون دین، همچنان انسانهای نیک، کارهای نیک
و انسانهای شر کارهای شر میکنند. ولی این دین
است که انسانهای
خوب را به کارهای شر وامیدارد.
«استیو واینبرگ – برندهی نوبل فیزیک»
سياست صد صد میکشد و دين هزار هزار
«سين اوکازی»
به دو شيوه میتوان متون مقدس را مبنای اخلاق و قواعد زندگی قرار داد. يکی آموزههای مستقيم اين متون است، مثلاً ده فرمان، که موضوع مجادلههای حادّی در آمريکا بوده است .شيوهی دوم، سرمشقگيری است. يعنی خدا يا شخصيت مقدس ديگری به تعبير امروزی، الگو قرار میگيرد .هر دوی اين شيوهها اگر سختکيشانه پی گرفته شوند به نظامهايی اخلاقی میانجامند که نزد هر آدم مدرن متمدنی، چه مذهبی باشد و چه غيرمذهبی، به بيان مؤدبانه، زنندهاند.
بايد انصاف داد که بيشتر مطالب کتاب مقدس[1] به نحو سازمان يافتهای شريرانه نيستند، بلکه صرفاً عجيب و غريب هستند، درست همانطور که میتوان از يک جُنگ سرهمبندی شده و حاوی متون ناهمخوان انتظار داشت .متونی که توسط صدها مؤلف، مصحح و نسخهنویس ناشناس، که نه ما میشناسيمشان و نه بيشتر خودشان همديگر را میشناختهاند در خلال نُه قرن ترکيب، تصحيح، ترجمه و پيچانده شدهاند و به شکل امروزی بهینه شدهاند.[2]
با توجه به اين نکته قدری از غربت کتاب مقدس کاسته میشود .اما شوربختانه مؤمنان سلحشور همين کتاب غریب را منبع لايزال قواعد و اخلاقيات زندگی میشمارند .به قول اسقف جان شبلی اسپانج، کسانی که میخواهند اخلاقيات خود را کاملا بر پايهی کتاب مقدس بنا کنند يا آن را نخواندهاند، يا خواندهاند و نفهميدهاند. اسقف اسپانج در کتاب گناهان کتاب مقدس[3]، به درستی بر اين نکته انگشت نهاده است .در ضمن، خود اسقف اسپانج نمونهی نيکويی است از اسقفهای ليبرالی که باورهايشان چنان پيشرفته است که برای قاطبهی کسانی که خود را مسيحی میخوانند قابل درک نيست. همتای بريتانيايی او، ريچارد هالووی، که به تازگی عنوان اسقف ادينبورگ گرفته، حتی خود را يک مسيحی بازيافت شونده خوانده است .من در ادینبورگ بحثی با او داشتم که يکی ازگيراترين و الهامبخشترين گفتگوهايی بود که تاکنون داشتهام.
عهد عتیق
کتاب مقدس با سِفر پیدایش آغاز میشود. در آنجا داستان نوح، دوستداشتنی
به نظر میرسد. داستانی که از اسطورهای بابلی به نام اوتا- نپیتیسم گرفته شده که
خود آن از اسطورهشناسی فرهنگهای کهنتر دیگر گرفته شده است.[4]
افسانهی حیواناتی که به کشتی میروند و دو به دو جفت هستند. داستان نوح از نظر
اخلاقی برخورنده است. خدا بخش کوچکی از انسانها را نجات میدهد. او به جز یک
خانواده (خانواده نوح) بقیه مردم از جمله کودکان را غرق میکند. باقی مردمان بیگناه
و حتا حیوانات قربانی میشوند.
البته، متکلمان به اعتراض خواهند گفت که ما سِفر پیدایش را دیگر به
عنوان یک مرجع تاریخی نمیشناسیم. حرف من هم دقیقا همین است! ما کدام تکه از کتاب
مقدس را برداریم و باور کنیم؟ کدام تکه از آن نمادین و سمبلیک نیست؟ چنین
گزینش و انتخابی سلیقهای و شخصی خواهد بود. و هیچ اساسی نخواهد داشت.
با این همه، و بر خلاف سفسطهی متکلمان یک عدد تکان دهنده از مردمان
هنوز کتاب مقدس از جمله داستان نوح را تاریخی میدانند. بر اساس آمار گالوپ حدود
50 درصد پاسخ دهندگان در آمریکا و همچنین بیشک بسیاری از روحانیون آسیایی، سونامی
سال 2004 را نه به دلیل حرکت تکتونیکی پوستهی زمین، که به دلیل گناهان بشر میدانستند.[5]
برخی از شرابخواری و رقص در کاباره سخت گفتند و برخی شکستن احکام مسخره شنبه (روز
مقدس یهودیان) را دلیل دانستند.
چطور میتوانیم کسانی را سرزنش کنیم که غرق در داستان نوحاند و نسبت
به همه چیز جز کتاب مقدس، جاهل؟ همه تحصیلات آنها بدینجا میرسد که فجایع را به
دلیل رفتار بشر و مکافاتی برای جنایاتش بدانند. به راستی چرا یک موجود خداگونه که
به شکلی بیکران قادر به آفرینش است، باید از جنایتهای انسانهای بیمقدار، دلگیر
و متاثر شود؟ این ما انسانها هستیم که به خودمان چنین اعتباری دادهایم. و با
اغراق فراوان، به گناهان خود اهمیتی کیهانی بخشیدهایم.
هنگامی که مصاحبهای تلویزیونی با کشیش مایکل بری، فعال ضد سقطجنین
برجستهی آمریکایی داشتم، از او پرسیدم که چرا مسیحیان اِوَنجلی به مسائلی خصوصی چون
تمایلات جنسی همجنسگرایی توجهی عمیق دارند؟ حال آنکه این گونه رفتارها در زندگی
دیگران دخالتی ندارد. پاسخ او طوری بود انگار که دارد از خود دفاع میکند! او گفت شهروندان
بیگناه در معرض خطراند. چراکه وقتی خدا میخواهد شهری که محل زندگی گناهکاران است
را مجازات کند، تر و خشک با هم میسوزند.
در سال 2005 شهر زیبای نیواورلینز به شکل فاجعهباری در سیل همراه با
توفان کاترینا فرو رفت. آنزمان کشیش پت رابرتسون، یکی از مشهورترین اِوَنجلیستهای
تلویزیونی و نامزد پیشین انتخابات ریاست جمهوری دلیل این توفان را زندگی یک کمدین
زن همجنسگرا در نیواورلینز دانست. به نظر شما بهتر نیست این خدای قادر متعال در
هدفگیری فرد گناهکار از راه دور، کمی بیشتر دقت داشته باشد؟ مثلا یک حمله قبلی
شاید بهتر از ویرانی تمامعیار کل یک شهر فقط به خاطر خراب کردن خانه یک کمدین
همجنسگرا باشد!
کشیش پت رابرتسون از کسانی که امروز در ایالات متحده آمریکا حاکماند،
کمخطرتر است.[6] عین همین
ماجرا در داستان قوم سدوم و پیامبرشان لوط رخ میدهد. در داستان قوم لوط، همه چیز
میبینیم جز آنچه امروز احترام به زن خوانده میشود. فرشتگان لوط و خانوادهاش را
نجات میدهند تا به سرنوشت شوم مردمان شهر گرفتار نیایند. و البته همسر بدشانس لوط
که به خواست خدا به ستونی از نمک تبدیل میشود، مستثناست. پس از آن ماجرای سخیف
خوابیدن لوط با دخترانش را داریم و بعد هم تجاوز گروهی به آن دختران را.
عموی لوط، ابراهیم است که او را بنیادگزار سه دین بزرگ توحیدی میدانیم.
او عمر درازی داشت و به همراه همسرش سارا به مصر رفت و چون فرعون را شیفتهی زن
زیبای خود دید، او را خواهرش معرفی کرده و اجازه داد او به همسری فرعون درآید.
بدین ترتیب ابراهیم ثروتمند شد تا اینکه در اثر اتفاقاتی فرعون متوجه قضیه شده و
آنها را از مصر بیرون کرد. ابراهیم و همسرش این شیرینکاری را یکبار دیگر با
پادشاهی دیگر هم انجام دادند. آیا به راستی به چنین متونی میتوان تکیه کرد؟ تازه
این قسمت ناخوشآیند در سنجش با داستان بدنام اسحاق (برای مسلمانان اسماعیل) چیزی
نیست.
خدا به ابراهیم دستور داد تا قربانگاهی از چوب ساخته و پسر بزرگاش
را بر بالای آن ببندد و درست لحظهای پیش از آنکه با چاقوی سلاخی به جان پسر
بیوفتد، فرشتهای به طرزی دراماتیک نازل شده و او را از تغییر برنامه در دقیقه نود
آگاه کرد. گویا خدا داشته شوخی میکرده! و ایمان ابراهیم را میآزموده. یک اخلاقگرای
مدرن نمیفهمد که چطور میتوان فاجعهی روانشناختی که بر این فرزند میرود را
جبران کرد؟ با استانداردهای اخلاقی امروزین، این داستان نمونهی کاملی از کودکآزاری
به شمار میرود. و شگفتا که این اسطوره از باورهای بنیادین سه دین بزرگ توحیدی
است.
خب، یکبار دیگر متکلمان فریاد برمیآورند که این داستان را نباید تحتاللفظی
گرفت. دو پاسخ وجود دارد: یکی اینکه بسیاری از مردمان نه تنها این داستان که کل
داستانهای کتاب مقدس را تحتاللفظی گرفتهاند. و تازه آنها از نظر سیاسی بر بقیه
ما در آمریکا و جهان اسلام تسلط یافتهاند. دوم اینکه اگر تحتاللفظی نگیریم،
تمثیلی بگیریم؟ تمثیلی برای چه؟ هرچه باشد، چیز ستودنی نخواهد بود. تمثیلی برای
اخلاق؟ از این داستان مخوف، چه نکته اخلاقی برداشت میشود؟ آنچه میخواهم بگویم
این است که ما یا اخلاقمان را از کتاب مقدس نمیگیریم و یا به شکل گزینشی
بخشهای مناسب را گلچین کرده و بخشهای زننده را دور میریزیم. حال آنکه ما باید یک
معیار داشته باشیم. معیاری که بگوید، کدام بخش برداشتکردنی است و کدام بخش نه.
چنین معیاری نیست و ما نمیتوانیم کتاب را مستقلا معیار بگیریم. چه مذهبی باشیم و
چه نباشیم.
[1] منظور،
کتاب مقدس مسیحیان یعنی عهد عتیق + عهد جدید است. مترجم ایرانی در اینجا یا اشتباه
کرده و یا دقت را فدای شهرت کرده که از واژه انجیل بهره برده است. حال آنکه منظور
داوکینز کل کتاب مقدس مسیحیان است. ولی چون مسلمانان ایرانی بنابر یک اشتباه بزرگ
تاریخی که به خود قرآن برمیگردد، کتاب مقدس مسیحیان را انجیل میخوانند، شاید نویسنده ترجیح داده واژه انجیل را
به کار برد. به هر حال غلط است چون منظور داوکینز کل کتاب است نه آنچه به عنوان انجیل
میشناسیم. من آنرا در کل کتاب اصلاح کردم.
ر.ب
[2] این
9 قرنی که داوکینز بدان اشاره دارد از سده پنجم پیش از میلاد تا سده چهارم میلادی
است. در عصر هخامنشی با پشتیبانی مستقیم خشایارشا و اردشیر هخامنشی عهد عتیق تدوین
شد. در خود عهد عتیق به جزئیات تدوین کتاب مقدس یهود با نظارت دولت ایران، اشاره
شده است. عهد جدید در سده های یکم تا چهارم میلادی به دست نویسندگانی گمنام و در
زمان و مکانهایی نه چندان معلوم و به زبانهایی متنوع
نوشته شد و نهایتا به دستور دولت رم در سده چهارم میلادی در یک غالب به زبان لاتین
گرد آمد. اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان نیز چنین وضعی دارد. از دوران هخامنشی تا
دوران ساسانی مجموعه متونی متنوع از نظر سبک و مضمون ولی البته به یک زبان، گرد
آمده و اوستا را تشکیل دادند. "ودا"ها کتاب مقدس هندوها نیز همچنین است.
قرآن از این نظر کاملا متفاوت با دیگر کتابهای مقدس
است. ر.ب
[4]در حفاریهای بابل، متنی سومری به نام گیلگمش یافت شد که
مربوط به 4000 سال پیش بود. یعنی 1500 سال پیش از تدوین تورات در زمان هخامنشی و
800 سال پیش از موسی که تورات به او وحی شد. در این استوره نیز به نوعی به همین
ماجرای توفان اشاره شده است و کاملا نشان میدهد که یهودیان دیرتر از دیگر اقوام این استوره
را برداشت کردند. در میان اقوام آریایی نیز چند نمونه از توفانهای چنینی از جمله توفان ویشنو و توفان جمشید
وجود دارد. مثلا جمشید به جای اینکه کشتی بسازد، یک دژ استوار ساخت و به همان
ترتیب حیوانات گوناگون را در آن گرد آورد. شگفتا که امروز به هر ایرانی این داستان
جمشید را بگویید، لذت میبرد و به آن به چشم یک داستان از جنس هری پاتر و
ارباب حلقهها مینگرد. ولی وقتی نوبت به نوح میرسد، چون در تورات و قرآن آمده، پس حقیقت محض
تصور میشود! ر.ب
[5]چند امام جمعه و روحانی شیعه ایرانی زمین لرزه و
دیگر فجایع طبیعی را ناشی از گناهان انسان به ویژه زنا و برهنگی زنان دانستند.
البته این متخصصان زمینشناسی اسلامی نگفتند که چرا در اروپا میزان
حادثه های طبیعی بسیار ناچیز است و مثلا در ژاپن یا اندونزی و هند اینقدر سونامی و
زلزله و سیل مرگبار میآید؟ قطعا گناهانی چون زنا و برهنگی در شرق دور بیش از
اروپا نیست. یا چرا مثلا در بم یا رودبار یا آذربایجان شرقی این همه مصیبت طبیعی
به بار میآید. حال آنکه بی تردید برهنگی به آن معنی که در
اسکاندیناوی و هلند وجود دارد در ایران نیست. دلیلش البته روشن است. بنابر قصه های
قرآنی، خداوند چندین بار این حوادث طبیعی را به عنوان تنبیه و مجازات بر سر اقوام
گناهکار فرو ریخته. ر.ب
[6] منظورش
نومحافظهکاران به رهبری جورج
بوش است که آنزمان، نه امروز در آمریکا حاکم بودند. البته از وضعیت آمریکا در
زمانی که شما این کتاب را میخوانید بیخبرم.
ر.ب
No comments:
Post a Comment