Tuesday, May 27, 2014

پست 33: کتاب خوب، عهد عتیق 2



متکلمان حتی در این داستان رقت‌انگیز (ابراهیم و پسرش) هم به دنبال شایستگی‌هایی برای خدا می‌گردند. آیا این خوب نبود که خدا در دقیقه نود پسر ابراهیم را نجات بخشید؟ اکنون که چنین است من توجه خواننده کتابم را به داستان دیگری که پایان نه‌چندان خوشی دارد، معطوف می‌کنم. در سِفر داوران، بخش 11، سردار نظامی، جفتا، مذاکراتی با خدا می‌کند که در پی آن دو طرف شرط کردند اگر جفتا بر آمونی‌ها پیروز شود، به هنگام بازگشت نخستین کسی که درب خانه را به رویش بگشاید را برای خدا قربانی کند. او در جنگ پیروز شد و از بد حادثه، به هنگام بازگشت آنکه در را به رویش گشود، یگانه دخترش بود. جالب آنکه دختر با قربانی شدن موافقت کرد با این درخواست که دو ماه برای راز و نیاز به کوهستان برود. او سپس برگشت و جفتا دخترش را پخت! به نظر  نمی‌آید که خدا دخالت مناسبی در این موقعیت کرده باشد!
حسادت خدا نسبت به خدایان دیگر در این کتاب چیزی از جنس حسادت جنسی انسان به دیگران است. و این چیزی است که یک اخلاق‌گرای مدرن نمی‌تواند با آن بسازد. این حسادت در حد ماجراهای اتاق خواب‌ها در آثار شکسپیر است و جالب آنکه با این همه تهدیدات مکرر خدای یهود، کافی بود تا او یک لحظه پشت به بنی‌اسرائیل کند تا آنان به سوی بت‌هایی چون گوساله‌ی طلایی بروند.
موسی حتی بیش از ابراهیم نقش یک اسوه و الگو را برای پیروان سه دین بزرگ توحیدی ایفا می‌کند. ابراهیم نقشی پدرسالارانه دارد ولی آنکسی که حقیقتا اصول دیانت یهود و ادیان مشتق شده از آن را بنا نهاد، موسی است. در داستان گوساله‌ی طلایی، وقتی موسی که برای ملاقات با خدا و گرفتن الواح سنگی قوانین الاهی به کوه سینا رفته بود، مردمان که از بدبختی رو به موت شده و هیچ خیری از این کوه نیافته بودند، از آن روگردان شده و وقت را هدر ندادند. چون موسی تاخیر کرد مردم به سوی هارون رفتند و از او خواستند برایشان خدایی بسازد. چراکه هیچ خبری از مردی که آنان را از مصر بیرون کشید، نبود. هارون طلاهای مردمان را جمع کرده و آنها را ذوب ساخته و گوساله‌ای طلایی بساخت که خدایی ابتکاری بود. او سپس برای این خدا قربان‌گاه بنا کرد تا مردمان به قربانی برایش بپردازند. خدا که تازه از جریان باخبر شده بود با شتاب خود را بر موسی نمایاند و ده فرمان را به او ابلاغ کرد. موسی با عجله به پایین دوید و پس از دیدن گوساله‌ی طلایی چنان خشمگین شد که الواح دستورات را شکست! البته خدا بعدا برای موسی نسخه‌ی المثنی تهیه کرد.
موسی گوساله را ذوب و سپس پودرش کرده و آنرا با آب مخلوط ساخت و مردمان را مجبور به قورت دادن آن کرد. سپس قبیله کیش‌بان لاوی را برآن داشت تا شمشیر کشیده و هرچه می‌توانند آدم بکشند. کشتار سه هزار نفر هم برای این خدای حسود کافی نبود. این بخش وحشتناک کتاب اینطور تمام می‌شود که خدا بر سر مردم طاعون فرستاد تا باقی کسانی هم که با کمک هارون گوساله ساخته بودند، عذاب شوند.
سِفر اعداد به ما می‌گوید که خدا به موسی دستور داد تا قوم میدی‌ها را کشتار کند. سپاه او مردان را قتل‌عام کرده و شهرها را سوزاند. ولی سپاهیان دلسوز، زنان و بچه‌ها را نکشتند. پس خدا دوباره تاکید کرد که بچه‌های نرینه و زنان شوهردیده را هم بکشید، فقط دوشیزگانی که مرد نشناخته‌اند را برای خودتان نگه دارید.[1] نه! موسی الگوی مناسبی برای یک اخلاق‌گرای مدرن نیست!
این مردمان بدبخت میدی که در سرزمین خودشان نسل‌کشی شدند، تا عهد مسیحیت نامشان زنده ماند و من پس از 50 سال به یاد دارم که در کودکی در کلیسا سرودی ترسناک درباره آنها می‌خواندیم. از قتل‌عام میدی‌ها که نماد شر در سرود ویکتوریایی بود، که بگذریم، به حسادت خدا نسبت به بَعل می‌رسیم. بنابر سِفر اعداد، بسیاری از بنی‌اسرائیل که زن موابی داشتند، فریفته‌ی همسرشان شدند تا برای بَعل قربانی کنند. خداوند دوباره غضبناک شد و به موسی دستور داد تا گردن همه‌ی این گناهکارا را زده و جنازه‌شان را در برابر خورشید علم کند. یکبار دیگر رفتاری خشمناک و غیرطبیعی از خداوند به خاطر گناه مردمانی که با هَووی او لاس زده بودند. آنچه در سراسر تورات هویداست آن است که برای این خدا یک چیز مسئله است: خدایان رقیب! او در سِفر خروج دو بار تاکید می‌کند که «خداوند حسود است! حسود است!»

پاکسازی قومی که موسی آغازیده بود به زمان یوشع هم سرایت می‌کند. در سِفر یوشع یک داستان مهم برای سفاکی‌های خونریزانه و غریب‌کشی نهاده شده است: «یوشع به شهر اریحا یورش برد و دیوارهایش را فرو ریخت. یوشع خوب و پیر از پای ننشست تا همه را از مرد و زن، پیر و جوان، گاو و گوسفند و خر را به لبه تیغ سپرد و شهر را ویرانه ساخت» (تورات: سفر یوشع:6:21).
باز فریاد الاهی‌دانان به آسمان می‌رود که این اتفاقات نیوفتاده‌اند. ولی آنها متوجه نیستند که مسئله این نیست که این اتفاقات تاریخی‌اند یا نه! نکته اینجاست که این داستان‌ها – درست باشند یا دروغ – منبعی برای اخلاق ما بوده‌اند. و جنایت‌های یوشع در اریحا و در ارض موعود، از نظر اخلاقی تمایزی با جنایت‌های هیتلر در لهستان و صدام حسین بر ضد کردها ندارد. کتاب مقدس می‌تواند یک اثر تخیلی شاعرانه باشد ولی کتابی نیست که بتوان آن را به دست بچه‌ها داد تا اخلاق‌شان را از روی آن برداشت کنند.[2]
آن دسته از کسانی که کتاب مقدس را الهام‌بخش اخلاقیات ما می‌دانند، آیا کوچکترین خبری از آنچه دقیقا در آن نوشته شده است دارند؟ پس بد نیست بدانند که جرائم زیر در کتاب مقدس (سِفر لاویان) شایسته حکم اعدام‌اند: توهین به والدین، عشق‌ورزی به زن بابا یا دختر خود، همجنسگرایی، ازدواج با یک زن و دخترش، جماع با حیوان (و با نهایت تاسف باید اضافه کنم که این حکم برای حیوان بدبخت هم اجرایی است) و کار کردن در روز شنبه. بنابر سِفر اعداد کودکان بنی‌اسرائیل مردی را یافتند که در روز شنبه هیزم جمع می‌کرد پس او را دستگیر کرده و خواستند تا خدا درباره‌اش حکم کند. از قضا خدا آنروز خیلی روی مود نبود، پس او به موسی وحی کرد که مرد به مرگ با سنگسار محکوم شود.
بله! من می‌پذیرم، البته! البته که می‌پذیرم که امروز روح زمانه تغییر کرده است و اکنون هیچ رهبر مذهبی (البته به جز طالبان و معادل مسیحی آمریکایی‌اش) همچون موسی نمی‌اندیشد. ولی همه حرف من این است: که اخلاقیات مدرن، از هرچه که آمده از کتاب مقدس نیامده است. و متکلمان نمی‌توانند ادعایی داشته باشند که کتاب مقدس به ما نشان داده چه چیز خوب است و چه چیز بد. اگر تفسیرهایی نمادین ارائه کنند و بگویند این داستان‌ها تمثیلی است، با کدام معیار می‌گویند که یک بخش تمثیلی است و یک بخش نیست؟
بله، بدبختانه امروز حاکمیت ایالات متحده به دست کسانی افتاده که ده فرمان را الگو می‌دانند. حال آنکه قانون اساسی این کشور بزرگ به دست مردانی روشنفکر و سکولار استوار شده بود. اگر بخواهیم به ده فرمان عمل کنیم باید بت‌ها که خدایان دیگر هستند را نابود کنیم. یعنی همان کاری را که طالبان با مجسمه‌های 50 متری بودا در بامیان کرد. همین کار را وهابی‌ها در مکه در عربستان سعودی می‌کنند. یعنی حتا به آثار فرهنگی دین خودشان هم رحم نکرده و با بلدوزر نمادهای مربوط به محمد را هم ویران می‌کنند تا مبادا شرک باشد.
من گمان نمی‌کنم آتئیستی در جهان باشد که بخواهد آثار مذهبی در مکه، چارترس، یورک مینیستر یا نوتردام، شوداگون، معبد کیوتو یا مجسمه‌های بامیان را با بولدوزر نابود کند. همچنانکه فیزیکدان آمریکایی و برنده نوبل گفت: «دین، توهینی به شان انسانیت است. با دین و بدون دین، همچنان انسان‌های نیک، کارهای نیک و انسان‌های بد کارهای بد می‌کنند. ولی این دین است که انسانهای خوب را به کارهای بد وامی‌دارد» پاسکال هم جمله‌ای همسان دارد: «انسان هرگز کاری زشت را تمام و کمال و با رضایت انجام نمی‌دهد، مگر آنکه با کسب مجوز شرعی باشد»
هدف من در اینجا آن بود که نشان دهم نمی‌توانیم اخلاقیات را از کتاب مقدس استخراج کنیم، مگر اینکه مثلا هر عروسی که نتواند ثابت کند، باکره است را سنگسار کنیم! بچه‌های نافرمان را اعدام کنیم و یا ... یک لحظه صبر کنید! شاید من بی‌انصافی می‌کنم. مسیحی‌های خوش‌اخلاق چنین ابراز می‌دارند که: «همه می‌دانند که عهد عتیق بسیار ناخوشایند است. عهد جدید عیسی مصائب آنرا جبران کرده و کتاب مقدس را زیبا می‌کند» درست است؟


[1] اسلام از این نظر مترقی‌تر و خدایش مهربان‌تر است که زنان شوهردیده را هم مشمول عفو کرده و آنان را به کنیزی سپاهیان جهادگر می‌بخشید. ر.ب
[2] سال یکم راهنمایی، در مدرسه معلمی داشتیم که 18 جلد تفسیر بر قرآن نوشته بود. او کتابش را به ما معرفی کرد تا اگر خواستیم بخریم. نمی‌دانم چطور شد که بچه‌ها به محتوای یکی از جلدها که مسائل زناشویی را تفسیر می‌کرد، پی بردند. بدین ترتیب بچه‌ها یک به یک برای خریدن یک جلد و همان یک جلد جذاب صف کشیدند. معلم کم‌هوش ما هم فقط کمی تعجب کرده بود که چرا یک جلد و همه یک جلد مشخص را می‌خرند! چندی که گذشت گندش درآمد! خانواده‌ی یکی از بچه‌ها به محتوای غیراخلاقی کتاب که به جزئی‌ترین مسائل جنسی پرداخته بود پی برده و جنجال به پا کرد. معلم بیچاره زان پس متوجه شد که کتابش که در واقع تفسیر کتاب خدا بود، +18 است. درباره خود نص قرآن هم هرگز سوره یوسف و برخی بخش‌های دیگر قرآن را برای کودکان و نوجوانان نمی‌خوانند. چراکه اخلاق امروزین ما مسلمانان با اخلاق حاکم بر کتاب مقدس متفاوت است. ر.ب

Tuesday, May 6, 2014

پست 32: کتاب خوب، عهد عتیق 1




انسان هرگز شرّی را به طور کامل و با خرسندی نمی‌آفریند،  مگر از روی ایمان دینی خویش.
«بِلِز پاسکال»

دین، توهینی به شان انسانیت است. با دین و بدون دین، همچنان انسانهای نیک، کارهای نیک و انسانهای شر کارهای شر میکنند. ولی این دین است که انسانهای خوب را به کارهای شر وامی‌دارد.
«استیو واینبرگ – برنده‌ی نوبل فیزیک»

سياست صد صد می‌کشد و دين هزار هزار
«سين اوکازی»
 


به دو شيوه می‌توان متون مقدس را مبنای اخلاق و قواعد زندگی قرار داد. يکی آموزه‌های مستقيم اين متون است، مثلاً ده فرمان، که موضوع مجادله‌های حادّی در آمريکا بوده است .شيوه‌ی دوم، سرمشق‌گيری است. يعنی خدا يا شخصيت مقدس ديگری به تعبير امروزی، الگو قرار می‌گيرد .هر دوی اين شيوه‌ها اگر سخت‌کيشانه پی گرفته شوند به نظام‌هايی اخلاقی می‌انجامند که نزد هر آدم مدرن متمدنی، چه مذهبی باشد و چه غيرمذهبی، به بيان مؤدبانه، زننده‌اند.
بايد انصاف داد که بيشتر مطالب کتاب مقدس[1] به نحو سازمان يافته‌ای شريرانه نيستند، بلکه صرفاً عجيب و غريب هستند، درست همانطور که می‌توان از يک جُنگ سرهم‌بندی شده و حاوی متون ناهمخوان انتظار داشت .متونی که توسط صدها مؤلف، مصحح و نسخه‌نویس ناشناس، که نه ما می‌شناسيم‌شان و نه بيشتر خودشان همديگر را می‌شناخته‌اند در خلال نُه قرن ترکيب، تصحيح، ترجمه و پيچانده شده‌اند و به شکل امروزی بهینه شده‌اند.[2]
با توجه به اين نکته قدری از غربت کتاب مقدس کاسته می‌شود .اما شوربختانه مؤمنان سلحشور همين کتاب غریب را منبع لايزال قواعد و اخلاقيات زندگی می‌شمارند .به قول اسقف جان شبلی اسپانج، کسانی که می‌خواهند اخلاقيات خود را کاملا بر پايه‌ی کتاب مقدس بنا کنند يا آن را نخوانده‌اند، يا خوانده‌اند و نفهميده‌اند. اسقف اسپانج در کتاب گناهان کتاب مقدس[3]، به درستی بر اين نکته انگشت نهاده است .در ضمن، خود اسقف اسپانج نمونه‌ی نيکويی است از اسقف‌های ليبرالی که باورهايشان چنان پيشرفته است که برای قاطبه‌ی کسانی که خود را مسيحی می‌خوانند قابل درک نيست. همتای بريتانيايی او، ريچارد هالووی، که به تازگی عنوان اسقف ادينبورگ گرفته، حتی خود را يک مسيحی بازيافت شونده خوانده است .من در ادینبورگ بحثی با او داشتم که يکی ازگيراترين و الهام‌بخش‌ترين گفتگوهايی بود که تاکنون داشته‌ام.

عهد عتیق
کتاب مقدس با سِفر پیدایش آغاز می‌شود. در آنجا داستان نوح، دوست‌داشتنی به نظر می‌رسد. داستانی که از اسطوره‌ای بابلی به نام اوتا- نپیتیسم گرفته شده که خود آن از اسطوره‌شناسی فرهنگ‌های کهن‌تر دیگر گرفته شده است.[4] افسانه‌ی حیواناتی که به کشتی می‌روند و دو به دو جفت هستند. داستان نوح از نظر اخلاقی برخورنده است. خدا بخش کوچکی از انسانها را نجات می‌دهد. او به جز یک خانواده (خانواده نوح) بقیه مردم از جمله کودکان را غرق می‌کند. باقی مردمان بی‌گناه و حتا حیوانات قربانی می‌شوند.
البته، متکلمان به اعتراض خواهند گفت که ما سِفر پیدایش را دیگر به عنوان یک مرجع تاریخی نمی‌شناسیم. حرف من هم دقیقا همین است! ما کدام تکه از کتاب مقدس را برداریم و باور کنیم؟ کدام تکه از آن نمادین و سمبلیک نیست؟ چنین گزینش و انتخابی سلیقه‌ای و شخصی خواهد بود. و هیچ اساسی نخواهد داشت.
با این همه، و بر خلاف سفسطه‌ی متکلمان یک عدد تکان دهنده از مردمان هنوز کتاب مقدس از جمله داستان نوح را تاریخی می‌دانند. بر اساس آمار گالوپ حدود 50 درصد پاسخ دهندگان در آمریکا و همچنین بی‌شک بسیاری از روحانیون آسیایی، سونامی سال 2004 را نه به دلیل حرکت تکتونیکی پوسته‌ی زمین، که به دلیل گناهان بشر می‌دانستند.[5] برخی از شراب‌خواری و رقص در کاباره سخت گفتند و برخی شکستن احکام مسخره شنبه (روز مقدس یهودیان) را دلیل دانستند.
چطور می‌توانیم کسانی را سرزنش کنیم که غرق در داستان نوح‌اند و نسبت به همه چیز جز کتاب مقدس، جاهل؟ همه تحصیلات آنها بدینجا می‌رسد که فجایع را به دلیل رفتار بشر و مکافاتی برای جنایاتش بدانند. به راستی چرا یک موجود خداگونه که به شکلی بی‌کران قادر به آفرینش است، باید از جنایت‌های انسان‌های بی‌مقدار، دلگیر و متاثر شود؟ این ما انسانها هستیم که به خودمان چنین اعتباری داده‌ایم. و با اغراق فراوان، به گناهان خود اهمیتی کیهانی بخشیده‌ایم.
هنگامی که مصاحبه‌ای تلویزیونی با کشیش مایکل بری، فعال ضد سقط‌جنین برجسته‌ی آمریکایی داشتم، از او پرسیدم که چرا مسیحیان اِوَنجلی به مسائلی خصوصی چون تمایلات جنسی همجنس‌گرایی توجهی عمیق دارند؟ حال آنکه این گونه رفتارها در زندگی دیگران دخالتی ندارد. پاسخ او طوری بود انگار که دارد از خود دفاع می‌کند! او گفت شهروندان بی‌گناه در معرض خطراند. چراکه وقتی خدا می‌خواهد شهری که محل زندگی گناهکاران است را مجازات کند، تر و خشک با هم می‌سوزند.
در سال 2005 شهر زیبای نیواورلینز به شکل فاجعه‌باری در سیل همراه با توفان کاترینا فرو رفت. آنزمان کشیش پت رابرتسون، یکی از مشهورترین اِوَنجلیست‌های تلویزیونی و نامزد پیشین انتخابات ریاست جمهوری دلیل این توفان را زندگی یک کمدین زن همجنس‌گرا در نیواورلینز دانست. به نظر شما بهتر نیست این خدای قادر متعال در هدف‌گیری فرد گناهکار از راه دور، کمی بیشتر دقت داشته باشد؟ مثلا یک حمله قبلی شاید بهتر از ویرانی تمام‌عیار کل یک شهر فقط به خاطر خراب کردن خانه یک کمدین همجنس‌گرا باشد!
کشیش پت رابرتسون از کسانی که امروز در ایالات متحده آمریکا حاکم‌اند، کم‌خطرتر است.[6] عین همین ماجرا در داستان قوم سدوم و پیامبرشان لوط رخ می‌دهد. در داستان قوم لوط، همه چیز می‌بینیم جز آنچه امروز احترام به زن خوانده‌ می‌شود. فرشتگان لوط و خانواده‌اش را نجات می‌دهند تا به سرنوشت شوم مردمان شهر گرفتار نیایند. و البته همسر بدشانس لوط که به خواست خدا به ستونی از نمک تبدیل می‌شود، مستثناست. پس از آن ماجرای سخیف خوابیدن لوط با دخترانش را داریم و بعد هم تجاوز گروهی به آن دختران را.
عموی لوط، ابراهیم است که او را بنیادگزار سه دین بزرگ توحیدی می‌دانیم. او عمر درازی داشت و به همراه همسرش سارا به مصر رفت و چون فرعون را شیفته‌ی زن زیبای خود دید، او را خواهرش معرفی کرده و اجازه داد او به همسری فرعون درآید. بدین ترتیب ابراهیم ثروتمند شد تا اینکه در اثر اتفاقاتی فرعون متوجه قضیه شده و آنها را از مصر بیرون کرد. ابراهیم و همسرش این شیرین‌کاری را یکبار دیگر با پادشاهی دیگر هم انجام دادند. آیا به راستی به چنین متونی می‌توان تکیه کرد؟ تازه این قسمت ناخوش‌آیند در سنجش با داستان بدنام اسحاق (برای مسلمانان اسماعیل) چیزی نیست.
خدا به ابراهیم دستور داد تا قربان‌گاهی از چوب ساخته و پسر بزرگ‌اش را بر بالای آن ببندد و درست لحظه‌ای پیش از آنکه با چاقوی سلاخی به جان پسر بیوفتد، فرشته‌ای به طرزی دراماتیک نازل شده و او را از تغییر برنامه در دقیقه نود آگاه کرد. گویا خدا داشته شوخی می‌کرده! و ایمان ابراهیم را می‌آزموده. یک اخلا‌ق‌گرای مدرن نمی‌فهمد که چطور می‌توان فاجعه‌‌ی روان‌شناختی که بر این فرزند می‌رود را جبران کرد؟ با استانداردهای اخلاقی امروزین، این داستان نمونه‌ی کاملی از کودک‌آزاری به شمار می‌رود. و شگفتا که این اسطوره از باورهای بنیادین سه دین بزرگ توحیدی است.
خب، یکبار دیگر متکلمان فریاد برمی‌آورند که این داستان را نباید تحت‌اللفظی گرفت. دو پاسخ وجود دارد: یکی اینکه بسیاری از مردمان نه تنها این داستان که کل داستان‌های کتاب مقدس را تحت‌اللفظی گرفته‌اند. و تازه آنها از نظر سیاسی بر بقیه ما در آمریکا و جهان اسلام تسلط یافته‌اند. دوم اینکه اگر تحت‌اللفظی نگیریم، تمثیلی بگیریم؟ تمثیلی برای چه؟ هرچه باشد، چیز ستودنی نخواهد بود. تمثیلی برای اخلاق؟ از این داستان مخوف، چه نکته اخلاقی برداشت می‌شود؟ آنچه می‌خواهم بگویم این است که ما یا اخلاق‌مان را از کتاب مقدس نمی‌گیریم و یا به شکل گزینشی بخشهای مناسب را گلچین کرده و بخش‌های زننده را دور می‌ریزیم. حال آنکه ما باید یک معیار داشته باشیم. معیاری که بگوید، کدام بخش برداشت‌کردنی است و کدام بخش نه. چنین معیاری نیست و ما نمی‌توانیم کتاب را مستقلا معیار بگیریم. چه مذهبی باشیم و چه نباشیم.


[1] منظور، کتاب مقدس مسیحیان یعنی عهد عتیق + عهد جدید است. مترجم ایرانی در اینجا یا اشتباه کرده و یا دقت را فدای شهرت کرده که از واژه انجیل بهره برده است. حال آنکه منظور داوکینز کل کتاب مقدس مسیحیان است. ولی چون مسلمانان ایرانی بنابر یک اشتباه بزرگ تاریخی که به خود قرآن برمیگردد، کتاب مقدس مسیحیان را انجیل میخوانند، شاید نویسنده ترجیح داده واژه انجیل را به کار برد. به هر حال غلط است چون منظور داوکینز کل کتاب است نه آنچه به عنوان انجیل میشناسیم. من آنرا در کل کتاب اصلاح کردم. ر.ب
[2] این 9 قرنی که داوکینز بدان اشاره دارد از سده پنجم پیش از میلاد تا سده چهارم میلادی است. در عصر هخامنشی با پشتیبانی مستقیم خشایارشا و اردشیر هخامنشی عهد عتیق تدوین شد. در خود عهد عتیق به جزئیات تدوین کتاب مقدس یهود با نظارت دولت ایران، اشاره شده است. عهد جدید در سده های یکم تا چهارم میلادی به دست نویسندگانی گمنام و در زمان و مکانهایی نه چندان معلوم و به زبانهایی متنوع نوشته شد و نهایتا به دستور دولت رم در سده چهارم میلادی در یک غالب به زبان لاتین گرد آمد. اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان نیز چنین وضعی دارد. از دوران هخامنشی تا دوران ساسانی مجموعه متونی متنوع از نظر سبک و مضمون ولی البته به یک زبان، گرد آمده و اوستا را تشکیل دادند. "ودا"ها کتاب مقدس هندوها نیز همچنین است. قرآن از این نظر کاملا متفاوت با دیگر کتابهای مقدس است. ر.ب
[3] The Sins of Scripture, Bishop John Shebly Spong
[4]در حفاریهای بابل، متنی سومری به نام گیلگمش یافت شد که مربوط به 4000 سال پیش بود. یعنی 1500 سال پیش از تدوین تورات در زمان هخامنشی و 800 سال پیش از موسی که تورات به او وحی شد. در این استوره نیز به نوعی به همین ماجرای توفان اشاره شده است و کاملا نشان میدهد که یهودیان دیرتر از دیگر اقوام این استوره را برداشت کردند. در میان اقوام آریایی نیز چند نمونه از توفانهای چنینی از جمله توفان ویشنو و توفان جمشید وجود دارد. مثلا جمشید به جای اینکه کشتی بسازد، یک دژ استوار ساخت و به همان ترتیب حیوانات گوناگون را در آن گرد آورد. شگفتا که امروز به هر ایرانی این داستان جمشید را بگویید، لذت میبرد و به آن به چشم یک داستان از جنس هری پاتر و ارباب حلقهها مینگرد. ولی وقتی نوبت به نوح میرسد، چون در تورات و قرآن آمده، پس حقیقت محض تصور میشود! ر.ب
[5]چند امام جمعه و روحانی شیعه ایرانی زمین لرزه و دیگر فجایع طبیعی را ناشی از گناهان انسان به ویژه زنا و برهنگی زنان دانستند. البته این متخصصان زمینشناسی اسلامی نگفتند که چرا در اروپا میزان حادثه های طبیعی بسیار ناچیز است و مثلا در ژاپن یا اندونزی و هند اینقدر سونامی و زلزله و سیل مرگبار می‌آید؟ قطعا گناهانی چون زنا و برهنگی در شرق دور بیش از اروپا نیست. یا چرا مثلا در بم یا رودبار یا آذربایجان شرقی این همه مصیبت طبیعی به بار میآید. حال آنکه بی تردید برهنگی به آن معنی که در اسکاندیناوی و هلند وجود دارد در ایران نیست. دلیلش البته روشن است. بنابر قصه های قرآنی، خداوند چندین بار این حوادث طبیعی را به عنوان تنبیه و مجازات بر سر اقوام گناهکار فرو ریخته. ر.ب
[6] منظورش نومحافظه‌کاران به رهبری جورج بوش است که آنزمان، نه امروز در آمریکا حاکم بودند. البته از وضعیت آمریکا در زمانی که شما این کتاب را می‌خوانید بی‌خبرم.  ر.ب