پژوهشهای مردمشناسانه مانند کتاب شاخهی طلايی[1] اثر فريزر، ما را از گونهگونی باورهای بیخردانهی آدمی شگفتزده میکنند. همين که اين باورها در فرهنگی ريشه دواندند، چنان تکامل و تنوع میيابند که يادآور تکامل زيستیشناختی است .فريزر در اين مورد چند اصل کلی را تشخيص میدهد برای نمونه، به موجب جادوی هميوپاتيک هجاها و وردها رابطهای نمادين با جهان اشيای واقعی میيابند و میتوانند بر جهان واقع تأثير بگذارند .يک نمونه از اين باورهای مهمل که پيامدی سوگناک داشته، اين باور است که پودر شاخ کرگدن مقوی قوهی باء است[2]. اين باور احمقانه از اينجا ناشی میشود که شاخ کرگدن شباهتی ظاهری به ذکر دارد.
شيوع گستردهی جادوی هميوپاتيک نشانگر آن است که مهملات آلوده کنندهی مغزهای آسيب پذير کاملا کترهای و دلبخواهی نيستند.
آدم وسوسه میشود که اين تمثيل زيست شناسی را پی گيرد و از خود بپرسد آيا پديدهای مانند انتخاب طبيعی در مورد ايدهها هم در کار است .آيا برخی ايدهها به خاطر جذابيت شان، شايستگی ذاتی، يا همسازی شان با ديگر گرايشهای روانی، بيش از بقيه توان گسترش دارند و آيا رويکرد ما به سرشت و ويژگیهای اديان موجود میتواند شبيه رويکردمان به انتخاب طبيعی در اندامههای زنده باشد؟ بايد توجه داشته باشيم که «شايستگی» در اين پرسش تنها به معنای توان بقا و گسترش است .اين «شايستگی» به معنای مستحق ارزشداوری مثبت بودن نيست –يعنی چيزی نيست که بتوانيم به داشتن آن افتخار کنيم. حتی در يک مدل تکاملی هم وجود انتخاب طبيعی الزامی نيست .زيستشناسان معتقداند که يک ژن میتواند به صرف خوششانسیاش، و نه به سبب اينکه ژن خوبی است، در ميان يک گونه پراکنده شود .به اين پديده پيشامد ژنتيکی میگويند .اينکه اين پديده در قياس با انتخاب طبيعی چه اهميتی دارد، محل بحث بوده است. اما امروزه اين پديده تحت عنوان نظريهی خنثای ژنتيک مولکولی[3] عموماً پذيرفته شده است. اگر ژنی در اثر جهش به نسخهای بدل شود که اثرات مشابهی دارد، اين تفاوت از لحاظ انتخاب طبيعی بیاثر است .انتخاب طبيعی نمیتواند يکی از اين ژنها را بر ديگری ترجيح دهد .با اين حال، به علت پديدهای که متخصصان احتمالات آن را خطای نمونهگيری میخوانند، شکل جهشيافتهی ژن میتواند به تدريج در طی چند نسل جايگزين ژن سلف خود شود .اين يک تغيير تکاملی حقيقی در سطح مولکولی است حتی اگر هيچ نوع تغييری در جهان اندامهها مشهود نباشد .اين تغيير تکاملی خنثی هيچ دخلی به مزيت انتخابی ندارد. معادل فرهنگی "پيشامد ژنتيکی، گزينهی فريبندهای است که هنگام انديشيدن دربارهی تکامل دين نمیتوان ازآن چشم پوشيد. مثلاً، زبان به شيوهای شبهزيستشناختی تکامل میيابد .سير تکامل زبان از پيش تعيين شده نيست و تکامل زبان از اين حيث مانند پيشامدهای ژنتيکی کترهای است. زبان نيز مانند ژنتيک، از نسلی به نسل ديگر منتقل میشود و در طی قرنها به آرامی تغيير میيابد تا اينکه سرانجام شاخههای زبانی دارای ريشهی مشترک چنان واگرا میشوند که سخنوران شان حرف همديگر را نمیفهمند [4].ممکن است بخشی از تکامل زبان مانند تکامل زيستشناختی هدايت شده باشد، اما اين ايده چندان متقاعدکننده نمینمايد.
در ادامه به برخی از اين ايدهها اشاره میکنيم، مثلاً چرخش بزرگ زبانی که در طی قرون پانزدهم تا هجدهم در زبان انگليسی رخ داد .اما برای تبيين اغلب آنچه که در زبانها مشاهده میکنيم نيازی به اين فرضيههای کارکردی نداريم. محتملتر
است که
تکامل زبان عادی مانند پيشامد ژنتيکی باشد و زبان در يک فرآيند فرهنگی تکامل يافته باشد. مثلاً در نقاط مختلف اروپا زبان لاتين به زبانهای اسپانيايی، پرتغالی، ايتاليايی، فرانسوی، رومانیایی و ديگر لهجههای زبانهای ديگر بدل شد. اصلاً معلوم نيست که اين گذارهای تکاملی ناشی از مزيتهای محلی يا فشار انتخابی بوده باشند.[5]
به گمان من دين نيز مانند زبان، به طور کاملا کترهای و دلبخواهی تکامل يافته، تا به گونهگونی حيرت انگيز –و گاهی خطرناک – امروزی رسيده است. با توجه به اينکه اديان به رغم گونهگونیشان اشتراکات مهمی دارند، میتوان گفت که همزمان، قسمی انتخاب طبيعی هم در کار بوده که همنوا با يکنواختی بنيادی روان انسانها عمل کرده است. برای مثال، بسياری از اديان آموزهای را تعليم میدهند که از نظر عينی بعيد اما از نظر ذهنی جذاب است .مطابق اين آموزه شخصيت ما، پس از مرگ بدن مان باقی خواهد ماند. خود ايدهی ناميرايی بدين سبب ماندگار شده و گسترش يافته که همنوا با خيال انديشی[6] انسان است. خيال انديشی به اين دليل مهم است که روان انسان اغلب میخواهد که باورهايش را به رنگ و لعاب آمال خود در آورد.
به نظر عجيب نمیآيد که بسياری از ويژگیهای دين کاملا معطوف به بقای خود دين و تداوم اين ويژگیها در فرهنگ انسانی هستند .حال اين پرسش مطرح میشود که آيا اين ويژگیهای تداوم دهندهی دين بيشتر ناشی از طراحی هوشمندانهاند يا انتخاب طبيعی. پاسخ احتمالا هر دو گزينه است .در اردوی ديندران، زعمای دين با تبحر تمام ترفندهای بقای دين را به کار میگيرند. مارتين لوتر به خوبی میدانست که عقل دشمن شماره يک دين است، و به کرّات خطر عقل را گوشزد میکرد: «عقل بزرگ ترين دشمن ايمان بوده است؛ عقل هرگز به کمک امور روحانی نيامده بلکه اغلب با کلام الاهی سر ستيز داشته، و امور الاهی را خوار شمرده است» لوتر همچنين میگويد: «هر آن کس که میخواهد مسيحی باشد بايد از عقل دست بشويد» و نيز «بايد عقل را در تمام مسيحيان نابود کرد» [7].لوتر در طراحی هوشمندانهی جنبههای غيرعقلانی دين به منظور بقای آن يد طولايی داشت .اما اين ضرورتاً بدان معنا نيست که او، يا هرکس ديگر، دين را طراحی کردهاند. کاملا ممکن است که دين معلول نوعی تکامل (غيرژنتيکی) توسط انتخاب طبيعی باشد. لوتر طراح اين انتخاب طبيعی نبود، بلکه به زيرکی کارآمدی آن را دريافت.
اگرچه ممکن است آن تمايلات روانی که دين محصول جانبی شان بوده حاصل انتخاب طبيعی عادی داروينی در سطح ژنها بوده باشند، اما بعيد است که ژنها در شکلدهی جزئيات اديان هم دخيل بوده باشد .پيشتر اشاره کردم که اگر به دنبال نظريهی برای تبيين جزئيات اديان هستيم، نبايد سراغ ژنها برويم، بلکه بايد معادلی فرهنگی برای ژنها بجوييم. آيا اديان برساختهی چيزهايی مثل مِم ها[8] هستند؟
[2] در
کتابهای فقهی شیعه همچو بحارالانوار و حلیه المتقین و اصول کافی تا دلتان بخواهد
از این نسخههای کاملا خرافی و غیرعلمی وجود دارد.
احتمالا میلیونها ایرانی هم در درازای تاریخ به آنها عمل کردند. بیآنکه توجه
کنند، نویسندگان این نسخهها، با استانداردهای همان زمان هم به هیچ
روی از صلاحیت های لازم برای تجویز علمی برخوردار نبودند. ر.ب
[4] بهترین
نمونه این جریان، زبانهای هندواروپایی است. زبانهای هندی، ایرانی و اروپایی همه از یک ریشهاند.
این هم خانوادگی آنقدر روشن است که نیازی به دانستن ریزه کاری های زبانشناختی نیست. کافی است نگاهی به واژگان داشته
باشیم. مثلا عدد "دو" را در زبانهای هندی، ایرانی و زبانهای اروپایی
چون یونانی، لاتین، ایتالیایی، اسپانیایی، فرانسوی، انگلیسی مقایسه کنیم. همچنین
واژگان مادر، پدر و برادر را. با این همه نیک میبینیم که ما بدون آموزش چیزی از
این زبانها نمیفهمیم. ر.ب
[5] نمونه
ایرانی این تبدیل، شاخه شاخه شدن زبان پهلوی پس از اسلام است. به گونهای که میتوان فارسی، کردی، گیلکی، تالشی، تاتی، بلوچی و
لهجههای دیگر این زبانها را فرزندان پهلوی
دانست. ر.ب
[6]Wishful
thinking
[7] لوتر
همان نقشی را در مذاهب پروتستان (در اروپای شمالی و آمریکای شمالی) دارد که امام
جعفر صادق برای شیعیان. احتمالا میتوانید تصور کنید که اگر این نقل قول های
صادقانه لوتر را به یک مبلغ مسیحیت (که در ایرانیان هم کم نیستند) بگویید چطور
آسمان و ریسمان را به هم میبافد و تلاش مایوسانهای میکند تا آنرا توجیه کند! اگر نشد، میگوید نقل قول جعلی است. اگر باز هم جواب نداد، میگوید من هیچ چیز جز انجیل را قبول ندارم. همین
وضعیت را در برخورد شیعیان با برخی احادیث داریم. ر.ب
[8] Memesمفهوم
یا رفتاری که به هنجار تبدیل میشود و آگاهانه تلاش دارد خود را در جامعه تسری دهد. این اصطلاح
اختراع خود داوکینز در کتاب سرشناسش ژن خودخواه (1976) است. ر.ب