Sunday, September 29, 2013

پست 23: بارپرستی 1



يکی از نکات بسياری که گروه مونتی پيتون در فيلم کمدی زندگی برايان کشف می‌کند، سرعت فراوان رشد آئين‌های جديد است .اين آئين‌ها می‌توانند تقريباً يک شبه ظاهر شوند و به صورت جزئی از فرهنگ درآيند، و نقش چيره و نگران کننده‌ای ايفا کنند .يکی از مشهورترين نمونه‌های واقعی ايجاد آئين‌های جديد،" بارپرستی[1]" است که در جزاير ملانزی اقيانوس آرام و گينه‌ی نو پديد آمد. کل تاريخ برخی از اين فرقه‌های بارپرست، از آغاز تا انقراض، هنوز در خاطره‌ی بعضی زنده مانده است. برخلاف آئين عيسی، که ريشه هايش به طور موثق قابل رديابی نيست، در مورد فرقه‌های بارپرستی کل ماجرا پيش چشمان ماست .هر چند خواهيم ديد که حتی در اين مورد هم برخی جزئيات مفقود شده‌اند. جالب اينجاست که تقريباً به يقين می‌توان حدس زد که آئين مسيحيت هم به شيوه‌ای مشابه شروع شده و به سرعت گسترش يافته است.
منبع اصلی من در مورد بارپرستی، کتاب ديويد اتِنبورو با عنوان کنکاش در بهشت[2] است که او با مهر بسيار به من اهدا کرده است .همه‌ی اين فرقه‌های بارپرست، از نخستين‌شان که در قرن نوزدهم شکل گرفت تا روايت مشهورتری که درست پس از جنگ دوم جهانی ايجاد شد، با الگوی يکسانی پديد آمده‌اند. چنين می‌نمايد که در همه‌شان ساکنان اين جزاير مسحور ابزار و آلات شگفت‌انگيز مهاجران سفيدپوست مانند کارمندان اداری، سربازان و ميسيونرها شدند .چه بسا آنان قربانی قانون دوم آرتور سی کلارک شده باشند که در فصل 2 ذکر کردم: «هر فنآوری به قدر کافی پيشرفته از معجزه تميزدادنی نيست»
جزيره‌نشينان متوجه شدند که هيچ يک از اين اسباب و آلات عجيب و غريب را خود سفيدپوستان مهاجر نمی‌سازند .وقتی دستگاهی نياز به تعمير پيدا می‌کرد، آن را از طريق بندر می‌فرستادند و دستگاه جديد را به صورت "بار" توسط کشتی، يا بعدها هواپيما، به جزيره می‌رسيد .بوميان هيچ گاه نديده بودند که سفيدپوستی چيزی را تعمير کند، هرگز هم نديده بودند که سفيد پوستی کار مفيدی انجام دهد. پشت ميز نشستن و کاغذبازی کردن از نظر آنان مناسک مذهبی سفيدپوستان محسوب می‌شد، نه کار. پس انديشيدند که "بار "بايد منشائی فراطبيعی داشته باشد .به علاوه، بعضی حرکات سفيدپوستان هم انگار مؤيد آن بود که دارند فرايضی مذهبی به جا می‌آورند.
سفیدپوستان برج‌هايی می‌ساختند و سيم‌هايی به آن وصل می‌کردند؛ می‌نشستند و به صدای جعبه‌های کوچکی گوش می‌دادند که نورانی بود و صداهای عجيبی از آن در می‌آمد؛ مردم بومی را وامی داشتند که لباس‌های همسان بپوشند، و يک جور مرتبی قدم بزنند و مشکل بتوان کاری بيفايده‌تر از اين پيدا کرد .و بعد بوميان به کشف اين راز نائل آمدند .اين کارهای غيرقابل فهم سفيدپوستان، مناسکی بود که آنان برای رضای خدايانی که برايشان بار می‌فرستادند انجام می‌دادند. اگر بوميان هم بار می‌خواستند، پس بايد همان کارها را می‌کردند. جالب اينکه آئين‌های بارپرستی به طور جداگانه در جزايری ايجاد شد که هم از لحاظ جغرافيايی و هم از لحاظ فرهنگی بسيار دور از هم بودند .به قول ديويد اَتِنبورو:
«مردم شناسان متوجه شدند که دو آئين بارپرستی در کالدونيای نو، چهار تا در جزاير سليمان، چهار تا در فيجی، هفت تا در هبريدس نو، و بيش از پنجاه تا در گينه‌ی نو پديده آمده است .اغلب اين آئين‌ها کاملا مستقل و غيرمرتبط با هم بوده‌اند. اغلب اين اديان مدعی بودند که در روز قيامت، منجی، بار نهايی را خواهد آورد»[3]
رشد مستقل اين همه آئين مستقل اما مشابه، نشانگر ويژگی يکنواختی در کليت روانشناختی آدمی است.
يک فرقه‌ی مشهور بارپرست در جزيره‌ی تانا واقع در هبريدس نو شکل گرفته و از سال 1980 وانواتو ناميده می‌شود و هنوز باقی است. اين فرقه حول يک شخصيت مسيحايی به نام جان فروم شکل گرفته است. اسناد دولتی نشان می‌دهد که اولين بار در حوالی سال 1940 از جان فروم نام برده شده است، اما حتی در مورد اسطوره‌ای به اين تازگی هم به يقين معلوم نيست که چنين کسی واقعا وجود داشته است .مطابق يکی از روايات، او مرد کوتاه قامتی بوده که صدای رسا و موهای روشن داشته، و کتی با دکمه‌های درخشان می‌پوشيده است. او غيبگويی‌های عجيب و غريبی کرده و از خود بسيار مايه گذاشته تا مردم را عليه ميسيونرها بشوراند .عاقبت جان فروم نزد نياکان‌اش بازگشته، اما پيش از عزيمت وعده داده که دوباره پيروزمندانه مراجعت خواهد کرد و بارهای زيبا خواهد آورد .از جمله‌ی غيبگويی‌های او، انذار توفان مهيبی بوده که: «پس از آن کوه‌ها با خاک يکسان و پيران، جوانی از سر خواهند گرفت و بيماری ناپديد خواهد شد؛ دره‌ها انباشته از لای خواهند شد جزيره رانده می‌شوند و هرگز باز نخواهند گشت؛ و باری چنان بزرگ خواهد رسيد که هر کس هر قدر بخواهد از آن سهم می‌برد» مقايسه کنيد با سِفر اشعياء عهد عتيق .40:4 : اين شباهت لزوماً نشانگر يک ويژگی بنيادی در روان آدمی، يا ناخودآگاه جمعی يونگی نيست. اين جزاير محل ماموریت ميسيونرها بوده‌اند.[4]

برای دولت، نگران‌کننده‌ترين پيشگويی جان فروم اين بود که هنگام ظهور مجدد خود، يک نوع کنياک جديد همراه خواهد آورد که روی برچسب بطری آن، تصوير نارگيل نقش بسته است .پس مردم بايد از شر پول رايج سفيدپوستان خلاص شوند .اين عقيده موجب شد تا در سال 1941 مردم دست از کار کشيدند و همه‌ی پول‌هايشان را صرف باده‌گساری کردند؛ اقتصاد جزيره جداً آسيب ديد. اداره‌ی مستعمرات زعمای اين فرقه را دستگير کرد. اما هيچ چيز نتوانست باعث زوال فرقه شود، و کليساها و مدارس ميسيونری متروک شدند. کمی بعد، اين آموزه رواج يافت که جان فروم پادشاه آمريکاست .از قضا، سربازان آمريکايی هم در همان اوقات به حوالی هبريدنس نو رسيدند و اهالی جزيره با شگفتی تمام ديدند که در ميان اين سربازان سياهپوستانی هم هستند که خلاف خود جزيره‌نشينان فقير نيستند .بلکه به قدر سربازان سفيدپوستِ همراهِ بار، پولدار هستند .حيرت و هيجان کل جزيره‌ی تانا را درنورديد.
انگار هر روز، روز قيامت شده بود. همگان خود را آماده‌ی ظهور جان فروم کرده بودند. يکی از زعمای قوم گفت که به زودی جان فروم با هواپيما از آمريکا سر می‌رسد .صدها نفر مشغول پاکسازی بيشه زار وسط جزيره شدند تا باندی برای فرود هواپيمای او فراهم کنند.[5]
برج مراقبت اين فرودگاه را هم از نی بامبو ساختند و کسانی را به عنوان "متصديان برج مراقبت "گماردند. برای اين مراقبان هدفون هايی چوبی قلابی ساختند و بر روی باند هواپيماهايی قلابی گذاشتند تا مثل تله‌ی پرنده گيری عمل کنند و هواپيمای جان فروم را بنشانند.


[1] Cargo cults
[2] Quest in Paradise ; David Attenborough
[3] من حدس میزنم که میسیونرها و استعمارگران مسیحی با دیدن این فرقه های بارپرستی بومی آنها را به سخره گرفته و باورهای آنها را خرافات می‌خواندند. این رفتار از این بومیهای کمتمدن و بی‌دانش انتظاری نبود. از درس خوانده های پرادعای کشورهای استعمارگر انتظار می‌رفت که خرافات دینی خودشان را کنار بگذارند. چطور اینکه خداوند بار را از دریا میرساند، خرافات است، ولی اینکه مریم هنگام زاییدن عیسی، مائده آسمانی دریافت میکرد، خرافات نیست؟ اینکه روز رستاخیز بار نهایی از دریا میرسد و همه را خوشبخت میسازد خرافات است ولی اینکه منجی مسیحیت یعنی عیسی مسیح که 2000 سال پیش عروج کرده، روزی بازگشته و پس از شکست شیطان در یک دوئل سینمایی، عصر طلایی بشر و ملکوت آسمانی را برپا میکند، خرافات نیست؟ کاملا روشن است که همان بارپرستی به مراتب بهتر از مسیحیت است و این فرقههای بارپرستی را باید همچون عرفان های زیرزمینی،  گریزی از این دینهای غیرقابل تحمل دانست. ر.ب
[4] منظور داوکینز آن است که این بومیان این ویروس ذهنی را از مسیحیان گرفته بودند. نه اینکه بنابر نظریه کارل گوستاو یونگ – روانکاو برجسته – دلیلی بر ناخودآگاه و فطرت مشترک بشریت باشد. ر.ب
[5] چقدر این داستان شبیه به داستان هواپیمایی ایرفرانس و تزئیین خیابانها و گل گذاشتن در مسیر فرودگاه است. باز هم میگویم از مردمان این جزایر ناکجاآباد بعید نبود از ما مردمان پرادعا بعید است. ر.ب