ديويد اَتِنبرو جوان در دههی1950 همراه با فيلمبرداری به نام جفری مالينگان با قايق راهی اين جزيره شد تا در مورد بارپرستی تحقيق کند. آنان شواهد فراوانی در مورد اين دين جمع آوری کردند و سرانجام با کاهن بزرگ اين قوم، که مردی به نام نامباس بود آشنا شدند .نامباس مسيح موعود را به اسم کوچکِ جان صدا میزد، و مدعی بود که مرتب، توسط "راديو "با او در تماس است .اين"راديو "يک پيرزن بود که يک سيم برق دور کمرش پيچيده بودند و در حالت نشئه سخنان نامفهومی زمزمه میکرد، که نامباس آنها را به عنوان سخنان جان فروم تعبير و تفسير میکرد. نامباس مدعی بود که از پيش میدانسته که اَتِنبورو به ديدارش خواهد آمد، چون فروم از طريق "راديو "اين موضوع را به او اطلاع داده است .اَتِنبورو درخواست کرد تا "راديو"
را به او نشان دهند اما اين خواسته مورد قبول واقع نشد .او حرف را عوض کرد و از نامباس پرسيد آيا او جان فروم را ديده است يا نه:
نامباس با قوت سر تکان داد :«من خيلی خودش رو ديد».
«چه شکليه؟»
نامباس با انگشت به من زد و گفت: «اون مثل شما .اون صورتش سفيد. اون بلنده قد .اون جنوب آمريکای دور زندگی کرد. »
اين شرح با اسطورهای که پيشتر در مورد جان فروم ذکر کردم، که آدمی است کوتاه قد، تناقض دارد. اسطورهها اين چنين تکامل میيابند.
به اعتقاد بوميان، جان فروم يک روز 15 فوريه ظهور میکند، اما سال ظهورش معلوم نبود .هر ساله روز 15 فوريه مؤمنان به جان فروم برای انجام مراسم مذهبی گرد هم میآيند تا ظهور او را خوشامد گويند. او تاکنون ظهور نکرده است، اما مؤمنان نااميد نشدهاند. ديويد اَتِنبرو به يکی از اين مؤمنان به نام سام گفت:
«اما سام، الآن نود سال از زمانی که جان گفته برمی گردد گذشته. او مرتب قول میدهد، اما نمیآيد. آيا نود سال انتظار زمان درازی نيست؟»
سام چشم از زمين برداشت و به من نگاه کرد: «اگر شما میتونيد دو هزار سال منتظر عيسی مسيح باشيد، و اون نياد، من هم میتونم بيشتر از نود سال منتظر جان باشم»
رابرت باکمن در کتاب آيا میتوانيم بدون خدا نيک باشيم؟[1] همين پاسخ ستودنی را از قول يکی ديگر از مؤمنان جان فروم نقل میکند، که چهل سال پس از ملاقات اَتِنبورو در جواب يک روزنامهنگار کانادايی گفته بود.
در سال 1974 ملکهی انگلستان و پرنس فيليپ (همسر الیزابت) به ديدن اين منطقه رفتند، و در پی اين ديدار، پرنس هم وارد اسطورههای يکی ديگر از فرقههای جان فروم شد. باز میبينيد که چگونه جزئيات اساطير اديان میتوانند به سرعت تغيير کنند .پرنس اسطوره ای، مرد خوش سيمايی است که در يونيفورم نيروی دريايی و با کلاهخود مرصّع تصوير میشود، و با توجه به فرهنگ جزيره که خدايان مؤنث را برنمیتابد، شايد جای شگفتی نباشد که پرنس به اين مقام عظما دست يافته و نه ملکه.
من نمیخواهم آئين بارپرستی در جنوب اقيانوس آرام را زيادی بزرگ جلوه دهم .اما بايد گفت که بارپرستی يک نمونهی معاصر جالب است که سربرآوردن اديان از هيچ را نشان میدهد .اين آئين به ويژه گويای چهار درس دربارهی منشاء اديان به طور کلی است، که در اينجا به اختصار به آنها اشاره میکنم. نخست، سرعت خيرهکنندهی شکلگيری آئينهاست .دوم سرعت زوال خاطرهی منشاء شکلگيری دين است: اگر جان فروم واقعا وجود داشت، بايد در خاطر زندگان میماند .اما حتی در مورد چنين پديدهی تازهای، معلوم نيست که آيا چنين شخصی حقيقتاً وجود داشته يا نه. درس سوم، برگفته از ايجاد آئينهای بارپرستیِ مستقل از هم در جزيرههاست .بررسی
نظاممند شباهتهای
اين آئينها،
میتواند گويای حقايقی دربارهی روان انسان و استعداد دينداری بشر باشد.
چهارم، آئينهای بارپرستی نه تنها به هم شباهت دارند، بلکه شبيه دينهای قديمیتر نيز هستند .مسيحيت و ديگر اديان باستانی که امروزه جهانگستر شدهاند ابتدا آئينهايی محلی مانند فرقهی جان فروم بودهاند. در واقع، به گفتهی پژوهشگرانی مانند گزا وِرمِس، استاد مطالعات يهودی در دانشگاه آکسفورد، عيسی تنها يکی از چندين چهرهی فرهمندی بوده که در آن دوران در فلسطين میزيستهاند و در موردشان اسطورهپردازی شده است .اما آن آئينهای ديگر از ميان رفتند [2].با اين نگرش، آئينی که ماندگار شد، همانی است که امروزه با آن مواجهيم .و با گذر قرون و اعصار، هر چه بيشتر صيقل خورد تا به شکل يک نظام پيچيده – يا مجموعهی واگرايی از نظامهای هم ريشه – درآمد که امروزه بر بخشهای بزرگی از دنيا غلبه يافته است اگر دوست داريد میتوانيد اين فرآيند را انتخاب ممتيک بخوانيد؛ و اگر دوست نداريد که هيچ .مرگ چهرههای فرهمند مدرن مانند هايله سلاسی، الويس پريسلی و پرنسس دايانا مجال ديگری برای مطالعهی خيزش سريع آئينها و تکامل ممتيک پيامد آنها فرآهم میکند.[3]
غالباً میگويند که اخلاقيات ريشه در دين دارند. در فصل بعد میخواهم به طرح پرسش دربارهی اين ديدگاه بپردازم .نشان خواهم داد که منشاء اخلاقيات نيز میتواند موضوع پرسش داروينی باشد. همان طور که پرسيديم :ارزش بقای داروينی دين چيست؟، میتوانيم دربارهی اخلاقيات نيز همين پرسش را مطرح کنيم. در
واقع، اخلاقيات احتمالا مقدم بر دين بوده است. همان طور که در مورد دين از پرسش فاصله گرفتيم و آن را بازنويسی کرديم، بهتر است اخلاقيات را نيز به عنوان محصول فرعی چيزی ديگر بررسی کنيم.
[2] همزمان
با ظهور پیامبر اسلام نیز در شبه جزیره عربستان چند پیامبر دیگر ظهور کردند که چون
شکست خوردند و اسلام پیروز شد، عادت کردهایم آنها را
با نام کذاب و دروغین بشناسیم. دو تن از اینها مسیلمه و سجاح بودند. جالب آنکه
سجاح که زن بود توانست 30 هزار پیرو بیابد و این کاملا وارون نگاهی است که اسلام
جا انداخته: اینکه اعراب زنستیز بودند و اسلام زنان عرب را از زنده
به گور شدن نجات بخشید! سجاح پس از مذاکره با مسیلمه با او صلح و ازدواج کرد و
پیروان مجبور شدند به هر دو ایمان بیاورند. در یک جنگ بزرگ، پیروان این پیامبران
از سپاه اسلام شکست خوردند. اگر نتیجه آن جنگ عوض میشد، امروز در این پاورقی نیازی نبود تا دو پیامبر
بزرگ و چهره جهانی یعنی مسیلمه و سجاح، را معرفی کنیم. بلکه باید از پیامبر گمنامی
به نام محمد و دین ناشناس او به نام اسلام یاد میکردیم. ر.ب
No comments:
Post a Comment