Sunday, September 15, 2013

پست 21 : مم، معادل فرهنگی ژن 2



من در پيشگفتاری که بر کتاب سوزان بل کمور به نام ماشين مِم[1] نوشتم، مهارت اوريگامی مورد نياز برای ساختن يک مدل کاغذی جانک چينی (کشتی بادبانی کلاسيک چين) را مثال زدم. دستورالعمل ساختن اين مدل کاملا پيچيده است و شامل سی و دو بار تا زدن می‌شود. محصول نهايی کار جانک چينی کاغذی زيبايی است، همين طور مراحل ميانی شکل‌گيری آن که در دوره‌ی جنينی به شکل کاتاماران، جعبه‌ای با دو دستگيره و  قاب عکس در می‌آيد. در واقع کل اين فرآيند مرا به ياد چين و شکن‌های شکل‌گيری غشای جنين در طی مراحل شکل‌گيری از بلاستوا تا گاسترولا تا نيوترولا می‌اندازد. من در زمان کودکی ساختن جانک چينی را از پدرم ياد گرفتم. خود او هم زمانی که تقريباً همسن و سال من بود آن را در مدرسه‌ی شبانه‌روزی ياد گرفته بود. شور و شوق جانک چينی سازی را مدير مدرسه‌ی پدرم راه انداخت، و اين شوق مثل اپيدمی سرخک در مدرسه شيوع يافت، و بعد، باز هم مثل اپيدمی سرخک، از ميان رفت .بيست و شش سال بعد، سالها پس از رفتن آن مدير، مرا به همان مدرسه فرستادند .من دوباره آن شوق را در افکندم و دوباره، مثل يک اپيدمی سرخک ديگر، همه گير شد، و باز فرو نشست .اينکه چنين مهارت قابل آموختنی می‌توانند مانند يک اپيدمی گسترش يابند گويای نکته‌ی مهمی درباره‌ی دقت بالای انتقال ممتيک است .به قطع و يقين می‌توان گفت که جانک‌هايی که نسل پدر من در دهه‌ی 1920 می‌ساختند تفاوت چندانی با جانک هايی که نسل من در دهه‌ی 1950 می‌ساختيم نداشت.
با آزمون زير می‌توانيم اين پديده را نظام‌مند‌تر بررسی کنيم :فرض کنيد دويست نفر را که قبلاً هرگز جانک چينی نساخته‌اند گرد آوريم و آنها را به بيست گروه ده نفره تقسيم کنيم .بعد ارشدهای اين گروه‌ها را دور يک ميز جمع کنيم و روش ساختن جانک چينی را به آنها ياد دهيم .حال اين بيست ارشد را به گروه هايشان بازگردانيم تا روش ساختن جانک چينی را فقط و فقط به نفر نسل دوم گروه شان ياد دهند، و آن نفر دوم هم به نفر سوم و همين طور تا آنکه نفر دهم هر گروه اين روش را از نفر نهم بياموزد و خودش يک جانک چينی بسازد.
حال همه‌ی جانک‌های ساخته شده را به صف کنيم و روی هر کدام شماره‌ی گروه و نسل سازنده را بنويسيم تا بتوانيم نتيجه را بررسی کنيم.
من اين آزمون را انجام نداده‌ام، ولی به قوت می‌توانم پيشبينی کنم که حاصل چه خواهد شد پيشبينی می‌کنم که در همه‌ی اين بيست گروه مهارت جانک سازی بی‌عيب و نقص به نفر دهم منتقل نمی‌شود، اما در خيلی از گروه‌ها چنين می‌شود .برخی گروه‌ها هم اشتباه می‌کنند :چه بسا حلقه‌ی ضعيفی در برخی گروه‌ها باشد که يکی از مراحل اصلی روند ساختن جانک را فراموش کند، و همه‌ی افراد پس از او هم مرتکب همان اشتباه شوند. شايد گروه 4 تا مرحله‌ی کاتاماران برسد اما پس از آن اشتباه کند .شايد نفر هشتم گروه 13يک نمونه‌ی جهش يافته بسازد که چيزی ميان جعبه‌ای با دو دسته و قاب عکس از آب در آيد و نفر نهم و دهم گروه‌اش هم آن نسخه‌ی جهش يافته را تقليد کنند.
حال، پيشبينی ديگر من اين است که در ميان آن گروه‌هايی که موفق شوند تا نسل دهم جانک را درست بسازند، کيفيت جانک‌های ساخته شده در طی نسلها، به طور منظمی کاهش می‌يابد .از سوی ديگر، اگر آزمون مشابهی انجام دهيد که در آن به جای ساختن جانک از شرکت کنندگان بخواهيد که به جای ساختن کاردستی جانک آن را طراحی کنند، مسلما باز شاهد نزول تدريجی دقت طراحی در طی نسل‌ها خواهيم بود، به طوری که الگوی نسل 1 به صورت بقايافته به نسل 10 منتقل می‌شود.
در نسخه‌ی نقاشی از اين آزمون، تمام طراحی‌های نسل 10‌ام شباهت اندکی با طراحی نسل اول خواهند داشت. و در هر تيم، هر چه به سمت نسل‌های پايين‌تر حرکت کنيد، اين شباهت کمتر می‌شود.
تفاوت اساسی ميان اين دو مهارت در چيست؟ تفاوت در اين است که مهارت اوريگامی‌سازی شامل يک رشته کنش‌های مجزا است، که انجام دادن جداگانه‌ی هر کدام شان دشوار نيست .اغلب اين عمليات شامل دستورالعمل‌هايی است مثل اينکه «هر دو لبه را به وسط تا کن» ممکن است يک نفر اين گام را بد انجام دهد، اما برای نفر بعدی هم‌گروه‌اش معلوم است که بالادستی‌اش می‌کوشد چه کار کند .گامهای اوريگامی خود-نرمال کننده‌اند. به همين سبب آنها را ديجيتال محسوب می‌کنيم .اين وضع به مثال استاد نجار می‌ماند که فارغ از اينکه چگونه چکش بزند، شاگردش قصد او را از کوبيدن ميخ بر تخته درمی يابد. در مورد اوريگامی هم، شما هر دستورالعمل را درست می‌فهميد، فارغ از اينکه درست انجام شود يا نه. برخلاف اوريگامی، «نقاشی» يک مهارت آنالوگ است.
همه از پس نقاشی بر می‌آيند، اما برخی دقيق‌تر از بقيه طراحی می‌کنند، و دقت هيچ کس هم مطلق نيست. همچنين دقت نسخه‌برداری بستگی به ميزان زمان و حوصله‌ای دارد که صرف طراحی می‌شود، و اين کميت‌ها هم مرتب تغيير می‌کنند .به علاوه، برخی اعضای گروه ها، به جای کپی کردن صرف، طرح شان را تزئيين می‌کنند و نسبت به طراحی نفر قبلی بهبود می‌بخشند. واژها هم دست کم زمانی که فهميده شوند مانند عمليات اوريگامی خود-نرمال کننده‌اند.
مورد ديگر يک بازی کودکانه است که زمزمه‌ی چينی ناميده می‌شود (بچه‌های آمريکايی اين بازی را تلفن می‌نامند) در روايت اصلی بازی به اولين کودک داستان يا جمله‌ای می‌گويند، و از او می‌خواهند که آن را برای نفر بعدی بازگو کند، و همين طور الی آخر .اگر جمله کمتر از حدود هفت واژه باشد، و به زبان مادری کودکان هم باشد، بخت اينکه آن جمله تا نسل دهم ثابت و جهش نيافته بماند بسيار است .اگر جمله به زبانی بيگانه باشد، که کودکان آن را ندانند و مجبور باشند آن را به صورت آوايی، نه واژه به واژه، تقليد کنند پيام به دقت منتقل نمی‌شود .الگوی زوال تقليد اصوات مانند همان الگوی زوال نقاشی در طی نسل‌ها است .هنگامی که پيام به زبان خود کودک باشد، و حاوی هيچ واژه‌ی ناآشنايی مثل فنوتيپ يا آلِل هم نباشد، بی‌تغيير باقی می‌ماند .در اين حالت، کودکان به جای تقليد آواهايی که می‌شوند، هر واژه را در فرهنگ لغات محدود خود تشخيص می‌دهند و همان را برای نفر بعدی شان بازگو می‌کنند، هرچند که محتملاً نحوه‌ی بيان هر کدام شان با ديگری فرق می‌کند. [2]
زبان نوشتاری هم خود-نرمال کننده است، چرا که جزئيات خط‌های دست‌نويس روی کاغذ، هر قدر هم که متفاوت باشد، از الفبای محدودی تشکيل شده‌اند که، گيريم، بيست و شش حرف دارد.


[1] The Meme Machine, Susan Blackmore
[2] در ایران به آن "کلمه" میگویند. گاهی هم فرد شیطنت به خرج میدهد و به عمد آنرا دگرگون میسازد. اگر یکبار این بازی را انجام دهید قواعد بسیار جالبی از انتقال سینه به سینه می‌آموزید. ر.ب

No comments:

Post a Comment