Tuesday, June 14, 2016

پست 44 - هیتلر و استالین بیخدا - بخش 2



حتی اگر هيتلر مسيحی کاملا معتقدی نبوده باشد، اما او از اين سنت مسيحی که يهوديان را به خاطر کشتن عيسی لعن می‌کردند تأثير پذيرفته بود. هيتلر در يک سخنرانی به سال 1923 در مونيخ، گفت «نخستين کارمان بايد اين باشد که آلمان را از يهوديانی که ميهن مان را ويران کرده‌اند نجات دهيم... می‌خواهيم ميهن‌مان را از مصيبت نجات دهيم، به همان شیوه‌ای که آنها کردند: "مرگ با صليب"».

جان تولَند در کتاب آدولف هيتلر :زندگی نامه‌ی قطعی[1] درباره‌ی موضع مذهبی هيتلر در زمان "راه حل نهايی" می‌نويسد:
«او که هنوز عضو لايقی برای کليسای رم بود، به رغم نفرت‌اش از سلسله مراتب کليسايی، اين آموزه‌ی کليسا را همواره به خاطر داشت که يهوديان قاتلان مسیح هستند؛ پس می‌توان آنها را بدون ذره‌ای عذاب وجدان امحا کرد چرا که عامل اين عمل همانا دست انتقام جوی الاهی است به شرطی که اين امحا بدون ترحم ورزی، و بدون تبعيض انجام گيرد.»
نفرت مسيحيت از يهوديان مختص سنت کاتوليکی نيست. مارتين لوتر هم يک یهودی ستيز دوآتشه بود. او در عادت کرم ها، می‌گويد: «همه‌ی يهوديان بايد از آلمان اخراج شوند.» و کتابی نوشت با عنوان در باب يهوديان و دروغهايشان[2] که چه بسا بر هيتلر تأثيرگذار بوده باشد .لوتر يهوديان را "جوجه افعی‌ها" خواند، همين عبارت در سخنرانی مشهور هيتلر به سال 1922 نيز تکرار شد، که در آن هيتلر چندين بار خود را مسيحی خواند:

«من به عنوان يک مسيحی ارادت عميقی به پروردگارم و به رزمندگی منجی دارم .ارادت من معطوف به مردی است که در تنهايی، در جمع ياران اندک اش، ماهيت اين يهوديان را تشخيص داد و مردان‌اش را به نبرد با آنها فراخواند. کسی که سوگند به پروردگار، بزرگ ترين محنت کش نبود، بلکه بزرگترين رزمنده بود .من به عنوان يک انسان و يک مسيحی در کمال عشق اين آيات را تلاوت می‌کنم که میفرمايد چگونه خدا عاقبت بر می‌خيزد، تازيانه را برمی دارد و جوجه افعی‌ها و مارها را از معبد خود بيرون می‌راند .نبرد او برای پاکسازی جهان از يهوديان چه مهيب بود .امروزه، پس از دو هزار سال، هنوز از ژرفای وجود خود احساس می‌کنم که او به همين خاطر خون خويش را نثار صليب کرده است .من به عنوان يک مسيحی وظيفه دارم تا نگذارم فريبم دهند، و وظيفه دارم در راه حق و عدالت پيکار کنم... و اثبات ما برای صحت عمل مان، همين نارضايتی است که هر روز فزونی می‌يابد .من هم در قبال مسيح و هم در قبال مردم‌ام وظيفه دارم.»[3]
دشوار بتوان دانست که آيا هيتلر عبارت "جوجه افعی‌ها" را از لوتر اقتباس کرده يا مانند خود لوتر مستقيماً از انجيل متی .3:7 به نظر اين دو نفر، تعقيب يهوديان، اجرای امر الاهی بود .هيتلر در کتاب نبرد من در اين باره نوشت: «پس معتقدم که مطابق اراده‌ی پروردگار متعال عمل می‌کنم: با دفاع از خود در برابر يهوديان، مطابق خواست پروردگار نبرد می‌کنم.» اين نوشته مورخ 1925 است. او به سال 1938 هم در سخنرانی‌اش در رايشتاگ[4]، همين سخن را گفت، و نيز در سراسر عمرش مطالب مشابهی به خواهرش اظهار کرده بود.

نقل قول‌های فوق را بايد در مقابل آنهايی قرار داد که در کتاب سخنان سر ميز توسط منشی‌اش ثبت شده‌اند و در آنها هيتلر ديدگاه‌های ضدمسيحی دوآتشه‌ای اظهار داشته است.
اين نقل قول‌ها مورخ 1941 هستند: «بزرگ ترين توفانی که تاکنون بشريت را درنورديده پيدايش مسيحيت بوده است .بلشويسم[5] فرزند مشروع مسيحيت است. هر دو هجمه‌ی يهودی‌ها بوده‌اند. مسيحيت بود که عمداً دروغ دينی را وارد جهان کرد...» [6]
«دليل اينکه جهان باستان اين قدر ناب، روشن و آسوده بود اين است که هيچ چيز از اين دو مصيبت عظما نمی‌دانست: آبله و مسيحيت.»
«بالآخره ما دليلی نداريم که آرزو کنيم که ايتاليايی‌ها و اسپانيايی‌ها خود را از چنگ مخدر مسيحيت رها کنند .بگذار ما تنها مردمی باشيم که خود را عليه اين مرض ايمن کرده ايم.»
کتاب سخنان سر ميز هيتلر حاوی تعداد بيشتری از اين قسم اظهارات است، که در آنها اغلب مسيحيت را معادل بلشويسم می‌خواند، گاهی تناظری بين مارکس و پولس مقدس می‌يابد و هرگز هم فراموش نمی‌کند که هر دو يهودی بوده‌اند. گرچه هيتلر به طرز غريبی از پذيرفتن اينکه خود مسيح هم يهودی بود اکراه داشت .ممکن است هيتلر از سال  1941 از مسيحيت رويگردان شده باشد .شايد هم اين تناقضات بدان سبب باشد که او دروغگوی فرصت طلبی بود که نمی‌توان به هيچ يک از سخنان‌اش اعتماد کرد؟
می توان استدلال کرد که به رغم سخنان خود هيتلر و نزديکان‌اش، او واقعا مذهبی نبود بلکه از تظاهر به دينداری در سخنرانی‌هايش بهره می‌جست .شايد او با اين سخن ناپلئون موافق می‌بود که: «دين بهترين چيزی است که می‌تواند توده‌ی مردم را ساکت نگه دارد»[7] يا با سخن سِنِکای جوان[8] که گفته :«مردم عادی دين را حق می‌دانند، عاقلان باطل‌اش می‌شمرند، و حاکمان سودرسان». هيچ کس نمی‌تواند منکر شود که اين بی‌صداقتی از هيتلر بر می‌آمد .حتی اگر انگيزه‌ی او از تظاهر به دينداری اين نگرش منفعت‌جويانه بوده باشد، بايد همچنين به خاطر داشته باشيم که هيتلر جنايات خود را دست تنها انجام نداد .وحشی‌گری نازی‌ها به دست سربازان و افسران او انجام شد که مسلما اغلب‌شان مسيحيان واقعی بودند.


[1] Adolf Hitler: The Definitive Biography, John Toland
[2] On the Jews and their Lies, Martin Luther
[3] دروغ را هرچه بزرگتر بگویی باورش آسانتر است. آیا مسیح به تایید چندین انجیل معتبر، تاکید نمیکند که رسالتش تنها برای یهودیان و نجات و رستگاری قوم یهود است؟ نمیگوید که نیامده است مگر برای اجرای احکام تورات؟ و اصلا چرا مسیحیان کتاب های یهودیان دروغگو و ناپاک (به قول مارتین لوتر و هیتلر) را طرد نمیکنند و چرا بی‌اجازه آنان، آنها را در مجموعه کتابهای مقدس خود قرار داده‌اند و سرزمین اصالتا یهودی اورشلیم و اسراییل را "ارض مقدس ملکوت مسیح" میخوانند؟ ر.ب
[4] در لغت آلمانی به معنای "چراغ امپراتوری". به کاخ بوندستاگ (مجلس عوام آلمان) در برلین "رایشتاگ" میگویند. همچون کپیتول در واشینگتن که به کاخ کنگره می‌گویند. ر.ب
[5] بلشِو در لغت روسی به معنای اکثریت است. پس از آنکه در حزب کمونیست روسیه در دوران تزاری (بر سر اینکه دیکتاتوری طبقه پرولتاریا را چه کسی باید رهبری کند؟ حزب کمونیست به نمایندگی از طبقه زحمت‌کشان یا خود زحمت‌کشان با حضور در سندیکاها؟) انشعاب شد، به هواداران لنین، بلشویک (اکثریتی) گفتند و به طیف دیگر، مِنشِویک (اقلیتی). منتها چون در 1917 هواداران لنین (گارد سرخ) در کودتایی که به سنت کمونیستی، انقلاب نامیده شد، به قدرت رسیدند، اصطلاحات "بلشویک" و "بِلشویسم" شهرتی جهانی یافتند و معادل کمونیست و کمونیسم دانسته شدند. ر.ب
[6] عیسی مسیح و پولس رسول که یهودی بودند. کنایه دیگر هیتلر به مارکس (بنیانگذار کمونیسم یا سوسیالیسم انقلابی) است که فرزند یک یهودی آلمانی بود که به دلایل شغلی مجبور شده بود به مسیحیت بگرود. ر.ب
[7] قول دیگری از او زبانزد است که میگوید: "اگر دستگاه کلیسای کاتولیک وجود نداشت، خب مجبور بودم خودم آنرا بسازم." ر.ب
[8] سِنِکا، فیلسوف، نویسنده و مشاور امپراتوری رم در سده نخست میلادی. ر.ب

No comments:

Post a Comment