در مورد هيتلر و استالين چه میگوييد؟
مگر آنها بيخدا نبودند؟
روح زمانه تغيير میکند، و عموماً هم اين تغيير سر در فراز و بهبودی دارد، اما چنان که گفتم منحنی اين بهبودی به صورت يکنواخت فزاينده نيست، بلکه شکل دندانه ارهای دارد و در برخی موارد دچار واژگونگیهای وحشتناکی میشود .نمونههای
چشمگير و دهشتبار اين واژگونگیها را ديکتاتورهای قرن بيستم سبب شدهاند.
مهم است که ميان مقاصد شيطانی کسانی مانند هيتلر و استالين و نيروهای گستردهای که برای حصول اين مقاصد به کار گرفتند تمايز قائل شويم .پيشتر گفتم که معلوم نيست ايدهها و مقاصد هيتلر شيطانیتر از کاليگولا بوده باشد – يا حتی شيطانیتر از برخی سلاطين عثمانی، که شرارتهای تکان دهنده شان در کتاب نوئل باربر به نام خدايگان شاخ طلائی[1] توصيف شده است. هيتلر تسليحات و فناوریهای ارتباطی قرن بيستم را در اختيار داشت.[2]
با اين حال، بايد پذيرفت که هيتلر و استالين با هر معياری مردان فوقالعاده شروری بودند.
"هيتلر و استالين بيخدا بودند .در اين باره چه میگوييد؟" اين پرسش را پس از هر سخنرانی عمومی من دربارهی دين، و نيز در اغلب مصاحبههای راديويی از من پرسيدهاند .اين پرسش که با لحن بيرحمانهای مطرح میشود، خشمگينانه بر پايهی اين دو فرض بنا شده است :نه تنها (1) هيتلر و استالين بيخدا بودند بلکه (2) آنها اعمال وحشيانهشان را به سبب بيخدايیشان انجام دادهاند.
فرض (1) در مورد استالين درست و در مورد هيتلر مشکوک است [3].اما در هر حال فرض (1) بیربط است زيرا فرض (2) کاذب است. کاملا غيرمنطقی است که فکر کنيم فرض (2) از فرض (1) نتيجه میشود .حتی اگر بپذيريم که هيتلر و استالين هر دو بيخدا بودهاند، بايد بگوييم که هر دو سبيلو هم بودهاند، همين طور صدام حسين .خوب که چی؟ پرسش اصلی اين نيست که آيا اين يا آن آدم بد يا خوب باخدا بوده يا بيخدا .قرار نيست که آدمهای بد را سرشماری کنيم تا نتيجهی سرشماری مشخص کند شرارت از کدام مسلک ناشی میشود .اين واقعيت که روی سگک کمربندهای نازیها حک شده بود «خدا با ماست» (Gott mit uns) هيچ چيز را ثابت نمیکند؛ دست کم بدون بررسی بيشتر نمیتوان از آن نتيجهای گرفت .مسئلهی
مهم اين نيست که آيا هيتلر و استالين بيخدا بودند يا نه، بلکه اين است که آيا بيخدايی به طور نظاممندی مردم را به بدکاری سوق میدهد يا نه .هيچ شاهدی بر صدق اين مدعا نيست.
درباره استالین باید گفت او در يک مدرسهی دينی ارتدوکس تحصيل کرد[4]. مادر استالين هرگز از حسرت اينکه چرا فرزندش به خواست مادر عمل نکرده و کشيش نشده رهايی نيافت – به قول آلن بولوک، اين نکته بسيار مايهی تفريح استالين بود. شايد به خاطر همان تعليمات دينی بود که استالين در بزرگسالی از کليسای ارتودکس روسی و مسيحيت و کلاً دين متنفر شد .اما هيچ شاهدی در دست نيست که بيخدايی موجب وحشیگری او شده باشد .شايد تربیت دينی سابقاش را هم نتوان مقصر شمرد، مگر اينکه اين تربیت را در ايجاد مطلقانديشی، باور به مرجعيت مقتدر و اينکه هدف وسيله را توجيه میکند مؤثر بدانيم. اين اسطوره که هيتلر بيخدا بوده چنان ماهرانه ساخته و پرداخته شده است که اغلب مردم بیگفت و گو آن را میپذيرند، و متکلمان و واعظان دينی بیمهابا نشخوارش میکنند .اما حقيقت امر به هيچ وجه آشکار نيست. هيتلر در خانوادهای کاتوليک زاده شد، و در کودکی به مدرسه و کليسای کاتوليک میرفت .مسلما از اين نکات چندان نتيجهای عايد نمیشود: کاملا ممکن است که او دين را رها کرده باشد، همان طور که استالين پس از ترک مدرسهی الاهيات تفليس چنين کرد .اما هيتلر هيچ گاه رسماً کاتوليک بودن خود را منکر نشد. شايد نتوان او را کاتوليک خواند، ولی به نظر میرسد که او در سراسر عمر به قسمی مشيت الاهی باور داشت. برای مثال، در کتاب نبرد من، شرح میدهد که هنگامی که خبر اعلان جنگ جهانی اول را شنيد، «به زانو افتادم و از ژرفای قلبم پروردگار را سپاس گفتم که اجازه داده در چنين دورانی زيست کنم» .اما اين شکرگزاری در سال1914 بود که او فقط 25 سال داشت. شايد بعدها تغيير عقيده داده باشد؟ در سال1920، هنگامی که هيتلر سی و يک سال داشت، دستيار نزديکاش رودولف هِس، که بعدها قائممقام پيشوا شد، در نامهای به نخست وزير باواريا نوشت: «من آقای هيتلر را خيلی خوب میشناسم، و کاملا به او نزديک هستم .ايشان شخصی بسيار محترم، سرشار از مهر، مذهبی، و يک کاتوليک خوب میباشند». البته، میتوان گفت همان طور که" شخصی بسيار محترم" و" سرشاز از مهر" بودن هيتلر کذب است، شايد "کاتوليک خوب" بودن او هم کذب باشد! به سختی بتوان هيتلر را در هيچ موردی "خوب "شمرد .اين
نکته مرا به ياد مضحکترين استدلالی میاندازد که در دفاع از بيخدا بودن هيتلر شنيدهام. کسی میگفت هيتلر آدم بدی بود، حال آنکه مسيحيت، خوبی را تعليم میدهد، پس هيتلر نمیتوانسته مسيحی باشد! گورينگ دربارهی هيتلر میگفت: «تنها يک کاتوليک میتواند آلمان را متحد کند» .به نظر من مقصود او از اين سخن میتواند کسی باشد که فقط کاتوليک بار آمده، نه کسی که حتماً کاتوليک معتقدی باشد.
هيتلر در يک سخنرانی به سال 1933 گفت، «ما دريافتهايم که مردم به اين ايمان نياز دارند. پس با جبهه بيخدايان نبرد میکنيم، و اين نبرد منحصر به يک رشته اعلاميههای نظری نيست :ما بيخدايی را موقوف میکنيم.»
اين سخن البته میتواند صرفاً نشانگر اين باشد که او به" باور" باور
داشت. اما به سال 1941 او به آجودان خود، ژنرال گرهارد اِنگِل گفت «من تا ابد کاتوليک خواهم ماند.»
[2] اساسا
توتالیتاریسم یا همان حکومت تمامیت خواه محصول پیشرفتهای انقلاب صنعتی است. حکومتهایی که در رمان بیمانند 1984 اثر جورج اورول
توصیف شدهاند، (و نمونه های عینی آنرا در آلمان و
ایتالیا و شوروی دیدیم) بر فناوری نو استوارند. ر.ب
[3] نه
هیتلر، نه مردانش چون هیملر، گوبلز، روزنبرگ و ژنرالهای ارتش آلمان و نیروهای اس
اس، کلیسارو نبودند و خبری از موعظه کشیشان برای دولتمردان نازی نشنیدیم. نیک میدانیم
که آنان به شدت زیر تاثیر فیلسوفان بیخدای آلمانی از نیچه تا هایدگر بودند. ولی
کلیت حکومت "رایش سوم" خالی از سنتهای اروپای مسیحی نبود. آنان یهودیستیزی خود را برای عوام الناس با اشاره به قتل
عیسی به دست یهودیان توجیه میکردند و برای چپ ستیزیشان، دشمنی کمونیستها با خدا و کلیسا را پیراهن
عثمان مینمایاندند. در نگاه مردم آلمان "صلیب شکسته" نازیها مذهبیتر از نشان جمهوری وایمار بود. حتا
هنگام ستیز نازیها با لیبرالها، نگاه رمانتیک - ارتجاعی
(برآمده از سنت مسیحی)، مهمترین ابزار نازیها بود. نازیها اگرنه از نظر فلسفی، ولی از نظر فرهنگی و
سیاسی، "مسیحی" بودند. از همین روست که کلیساهای
کاتولیک و پروتستان هرگز با نازیها در نیوفتاد و خدا میداند! شاید اسقفها ته دلشان (به خاطر
یهودیسوزی، کمونیست و لیبرالستیزی نازیها) پیشوا را دعا میکردند. ناصرالدین شاه و جانشینانش هم چندان اهل
جانماز آب کشیدن نبودند. ولی اینکه میدانیم روحانیت شیعه با شاهان قاجار دشمنی
نداشت، کافی است تا نگوییم حکومت قاجار ضداسلام بود! از این رو به گمان من حق
نداریم حکومت رایش سوم را ضد مسیح و خداستیز بدانیم. به نظر میرسد اشاره به بیخدا بودن هیتلر و نازیها، یک حربه و شیطنت تازه است. آنزمان نه در
آلمان نه در خارج از آن انگ بیخدایی و بیدینی برای تخریب هیتلر به کار نمیرفت.
تازه چرا سخن از رفیق گرمابه و گلستان هیلتر، یعنی موسولینی در ایتالیا نمیرود؟
همو که رابطهاش با کلیسای واتیکان ما را به یاد عاشقانههای شکسپیر میاندازد! تنها بدین دلیل که در
ایتالیا یهودیسوزی نداشتیم، نام موسولینی از فهرست
جنایتکاران بزرگ قرن خط میخورد؟ ر.ب
No comments:
Post a Comment