کتاب مقدس
هنوز هم کسانی هستند که به کتاب مقدس اعتقاد دارند. به سی.اس.لوئيس نسبت میدهند که اظهار میکند «چون عيسی مدعی شده که پسر خداست، پس يا بايد راست گفته باشد، يا ديوانه باشد، يا دروغگو» "ديوانه، يا بد يا خدا."
شواهد تاريخی که حاکی از مدعای هرگونه مقام الاهی عيسی باشد قليلاند. اما حتی اگر شواهد خوبی هم موجود بود، سهگانهی فوق به طرز مضحکی ناکافیاند. يک احتمال چهارم، که روشنتر از آن است که نياز به ذکر داشته باشد، اين است که عيسی صادقانه دچار اشتباه شده بود .خيلی از مردم اشتباه میکنند [1].در هر حال، چنان که گفتم، هيچ شاهد تاريخی معتبری بر الاهيت عيسی در دست نيست.
نوشتهجات موجود برای کسانی متقاعدکنندهاند که عادت ندارند پرسشهايی از اين دست بپرسند: «چه کسی و در چه زمانی اينها را نوشته؟» ؛ «چگونه آنچه را که نوشتهاند، دانستهاند؟» ؛ «آيا در آن دوران، مقصودشان از اين نوشتهها همان چيزی بود که امروزه ما برداشت میکنيم؟» ؛ «آيا آنها مشاهدهگران بيطرفی بودند، يا قصد و غرضی داشتند که در نوشتههايشان متجلی شده است؟» حتی از قرن نوزدهم به اين سو، برخی متکلمان دانشگاهی مصرانه گفتهاند که انجیلها منبع مطمئنی برای آنچه که واقعا در تاريخ جهان رخ داده نيستند .همهی انجيلها مدتها پس از مرگ عيسی نوشته شدهاند، و همين طور بعد از نامههای پُولُس[2]، که تقريبا هيچچيز از به اصطلاح وقايع زندگی عيسی نمیگويد. پس هر چه هست کپیها و استنساخهایی است که کاتبان جايزالخطا نگاشتهاند. کاتبانی که در هر حال، قصد و غرض دينی خود را داشتند. يک مثال خوب از غرضورزی دينی، افسانهی دلگرمکنندهی تولد عيسی در بيتاللحم است، که ظاهرا در پی کشتار بيگناهان توسط هِرود رخ داد .هنگامی که انجيلها را مینوشتند، سالها از مرگ عيسی گذشته بود، و کسی نمیدانست که او کجا زاده شده است .اما يهوديان مطابق بشارت عهد عتیق انتظار داشتند که مسيح موعود در بيتاللحم زاده شود .در پرتو اين بشارت، انجيل يوحنا به ويژه خاطرنشان میکند که پيروان عيسی از اينکه او در بيتالحم زاده نشد شگفتزده شدند: «ديگران گفتند، اين مسيح است .اما برخی گفتند، آيا مسيح بايد از جليله بيايد؟ آيا کتب مقدس نگفتهاند که مسيح از ذريّهی داوود، و از شهر بيتاللحم میآيد، که داوود اهل آنجاست؟»
متی و لوقا[3] مسئله را جور ديگری فيصله دادند .آنان برآن شدند که عيسی بايد در بيتاللحم زاده شده باشد. اما او را از طريق ديگری به آنجا رساندند. متی، مريم و يوسف را واداشت تا مدتها پس از تولد عيسی در ناصریه، در بازگشت از مصر، هنگامی که از کشتار بيگناهان توسط هرود شاه میگريختند، به بيتاللحم برسند .برعکس او، لوقا اعلام کرد که مريم و يوسف پيش از تولد عيسی در ناصریه میزيستند. پس چطور شد که آنان در لحظهی حساس به بيتاللحم رفتند تا بشارت را تحقق بخشند؟ لوقا میگويد که در زمانی که سيرنوس حاکم سوريه بود، سزار آگوستوس فرمان سرشماری عمومی را برای ساماندهی امور مالياتی صادر کرد، و هرکسی مجبور شد که "به شهر خود "برود. يوسف از "بيت و شجرهی داوود"
بود و
لذا مجبور شد "به شهر داوود که بيتاللحم نام دارد "بازگردد .اين راه حل به نظر مناسب میآيد. تنها مشکل اين است که چنان که اِی.اِن.ويلسون در کتاب عيسی و رابينلاين فاکس در روايت ناموثق خاطرنشان کردهاند اين روايت از نظر تاريخی کاملا مهمل است. داوود، اگر وجود داشته باشد، بايد قريب هزار سال پيش از مريم و يوسف زيسته باشد. پس چرا لازم بوده که رميها يوسف را وادارند تا به شهری برود که نيای دورش هزار سال قبل در آنجا میزيسته است؟ اين به آن میماند که من مجبور باشم در فُرمهای مالياتی، خود را اهل اَشبی دولازوک ذکر کنم، چون شايد نياکان من مرا بتوان تا سنيور دو ديکين پی گرفت. کسی که بر ويليام فاتح غلبه کرد و در اَشبی سکنا گزيد. به علاوه، لوقا صراحتا وقايعی را ذکر میکند که مورخان میتوانند به طور مستقل آنها را وارسی کنند .مثلا در زمان حکومت کيرينيوس يک سرشماری انجام شد – اما يک سرشماری محلی بود، نه به فرمان سزار آگوستوس و برای کل امپراتوری. و سرشماری خيلی هم دير انجام شد، يعنی به سال 6 بعد از ميلاد مسيح، سالها پس از مرگ هِرود. لاين فاکس نتيجه میگيرد که «داستان لوقا از نظر تاريخی ناممکن و فاقد انسجام درونی است»، اما با مخمصهی لوقا و اشتياق او به وفاداری به بشارت ابراز همدلی میکند.
در شمارهی دسامبر 2004 مجلهی فِری اينکوايری[4]، تام فلين، ويراستار اين مجلهی عالی، مجموعهای از مقالاتی را جمعآوری کرد که نشانگر تناقضات و خللهای داستان محبوب کريسمس بود. خود فلين تناقضات فراوان ميان انجيلهای متی و لوقا را، که تنها حواريان ثبت کنندهی تولد عيسی هستند، فهرست کرد. رابرت گيلولی نشان میدهد که چگونه تمام جنبههای اصلی اسطورهی عيسی، از جمله ستارهی شرقی، زايمان باکره، تکريم نوزاد توسط شاهان، معجزات، اعدام، رستاخيز و صعود عيسی همگی ماخوذ از اديانی هستند که پيشتر در مديترانه و ناحيهی خاورنزديک وجود داشتهاند. فلين پيشنهاد میکند که تمايل متی برای برآوردن بشارتهای مسيحايی خلف داوود بودن، تولد در بيتاللحم جهت خوشايند خوانندگان يهودی است و يکسره در تقابل با نکات مورد علاقهی لوقا قرار دارد که برای مسيحی کردن بت پرستان اديان هلنی انگشت بر نقاط حساس آنان (زاده شدن از باکره، تکريم توسط شاهان، و غيره) نهاده است .تناقضات حاصل بسی آشکارند اما همواره توسط مؤمنان مسيحی ناديده انگاشته شدهاند.
[1] شاید
داوکینز از این همه ناسزایی که شنیده خسته شده که به جای اینکه با شجاعت بگوید
عیسی به نوعی دیوانه بود، این گزینه چهارم را میسازد و میگوید، او
اشتباه کرده که فکر کرده پسر خدا است! اگر همین امروز من یا شما با چنان یقینی که
عیسی داشت بگوییم پسر خداییم یا پیامبر خداییم، ما را در بیمارستان بستری کرده و
پزشکان ما را بیمار و مردمان ما را دیوانه میخوانند. روشن نیست چرا داوکینز میخواهد از سهگانهی درست لوئیس (شارلاتان، دیوانه، پسر خدا)
بگریزد! ر.ب
[2] پولس
یا پاول یهودی یونانیزبان، در واقع رسول دین مسیحیت است. او
بود که پس از عیسی جنبش جهانی مسیحیت (به عنوان دینی برای بشریت نه برای قوم یهود)
را آغازید و شاگردان فراوان تربیت کرد و خود و شاگردانش در جهان پراکنده شدند.
همچنانکه داوکینز به درستی اشاره کرد، تاریخ نگاشته شدن انجیلها، خیلی دیر و حتا پس از پولس است. با این اوصاف
چطور میتوان به زندگی عیسی بنابر انجیلها اعتماد کرد؟ ر.ب
[3] متی
(متیو)، لوقا (لوک) و مرقوس (مارکوس)، سه انجیل را نوشتند و انجیل چهارم از آن
یوحنا (جان) است. ر.ب
No comments:
Post a Comment