Monday, April 22, 2013

پست 10: ریشه های دین




از ديد يک روانشناس تکاملی، جلوهگری جهانشمول مناسک دينی، با هزينه‌‌هايی که از لحاظ زمانی، منابع، رنج و محروميت در بر دارند، به وضوح ماتحت بوزينه گويای آن است که دين حاصل انتخابی طبيعی است.
«مارک کوهن»

حُکم داروينی
در مورد اينکه دين از کجا آمده و چرا در همه‌ی فرهنگ‌های انسانی وجود دارد، هر کسی نظريه‌ی محبوب خود را دارد :دين تسلی و آرامش می‌بخشد .حس همبستگی گروهی را تقويت می‌کند .ميل ما به فهم علت وجودی‌مان را ارضا می‌کند. به زودی به اين قسم تبيين‌ها خواهم پرداخت اما ابتدا می‌خواهم بحث را با يک پرسش بنيادی شروع کنم: پرسشی داروينی درباره‌ی انتخاب طبيعی. خواهيم ديد که چرا اين پرسش اولويت دارد.
با فهم اينکه ما محصول انتخاب داروينی هستيم، بايد از خود بپرسيم که چه فشار يا فشارهايی موجب شده‌اند تا گرايش دينی در ما پديد آيد. اولويت اين پرسش، از ملاحظات اقتصادی استاندارد داروينی ناشی می‌شود .دين، مُصرف و بسی افراط کار است؛ در حالی که رويه‌ی هميشگی انتخاب طبيعی، مقابله با اصراف و حذف آن است.
طبيعت حسابدار تنگ‌چشم و بخيلی است که از ديناری نمی‌گذرد، و هر دقيقه و ثانيه اتلاف وقت را جزا می‌دهد. به قول داروين، انتخاب طبيعی، به نحوی بی‌وقفه و خستگی ناپذير «هر روز و هر ساعت در مورد هر تغييری حتی جزئی ترين تغييرات، دقت می‌کند؛ تغييرات بد را طرد می‌کند و همه‌ی تغييرات خوب را حفظ و انباشت می‌کند؛ و با عمل خاموش و نامحسوس خود، هرچه را که به بهبود عمل موجود ارگانيک می‌انجامد، هر کجا که باشد برمی‌گزيند» .اگر يک جانور وحشی کنش بي‌فايده‌ای را بنا به عادت انجام دهد، انتخاب طبيعی رقيبانی را برمی‌گزيند که آن وقت و انرژی را صرف بقا و توليدمثل خود کنند. طبيعت استطاعت شوخ طبعی‌های سبکسرانه را ندارد. همواره بُرد با فايده‌انگاری بي‌رحمانه است، حتی اگر اين امر هميشه آشکار نباشد.
از سوی ديگر، دم طاووس مَثَل اعلای سبکسری است .اين دُم شکوهمند سودی برای بقای صاحبش ندارد اما سود آن به ژن‌هايی می‌رسد که صاحب دُم را از ديگر رقبای کمتر شکوهمند متمايز می‌کند .اين دم يک آگهی تبليغاتی است که در اقتصاد طبيعت جايگاه خود را با جلب مادگان حاصل می‌کند. همين نکته در مورد وقت و کاری که يک مرغ آلاچيق صرف تزئين آلاچيق‌اش می‌کند نيز صادق است: آلاچيق هم برای اين پرنده يک جور دُم خارجی است که از علف، ترکه‌ها، ميوه‌های رنگين، گل‌ها و، اگر گيرش آمد، مهره‌ها، خرت و پرت‌های برّاق و درب بطری ساخته می‌شود. يا اگر بخواهيم مثالی بزنيم که مربوط به تبليغات نباشد، می‌توانيم از عادت غريب پرندگان به "تيمم مورچه" نام ببريم.
از ديد يک داروينيست، مناسک دينی (به قول دَن دِنِت) «مانند طاووسی در تلألو بيشه‌زار» جلوه‌گری می‌کنند. رفتارهای دينی، نسخه‌ی بشری تيمم مورچه يا آلاچيق‌سازی پرندگان هستند .رفتارهای دينی زمان‌بَر، انرژی‌بَر، و اغلب به همان زرق و برق پرهای زينتی مرغان بهشتی‌اند. دين ممکن است جان مؤمنان را، و جان ديگران را، به خطر بياندازد. هزاران نفر به خاطر اعتقاد دينی‌شان شکنجه شده‌اند، و مورد تعقيب متعصبان معتقد به دين ديگر قرار گرفته‌اند، درحالی که خيلی مواقع فرق ميان آن دو دين به زحمت قابل تشخيص است .دين منابع را می‌بلعد و گاه در مقياسی کلان چنين می‌کند. ساختن يک کلیسای جامع قرون وسطايی به راحتی صد نفر -قرن کار می‌برد، در حالی که هرگز کسی در آن اقامت نمی‌کرد يا فايده‌ی مشخص ديگری نداشت .آيا اين بناها نيز نوعی دم طاووس معمارانه بودند؟ اگر چنين بوده، هدف اين تبليغ چه کسانی بوده است؟ در قرون وسطا و رنسانس، ذوق هنری تا حد زيادی منحصر به موسيقی روحانی و نقاشی مذهبی شده بود. مؤمنان برای جلب رضای خدايان می‌کشتند و کشته می‌شدند، از کمرهای شلاق خورده‌شان خون می‌چکيد، و زندگانی خود را وقف زهد و رهبانيت می‌کردند .همه‌ی اين رفتارها در خدمت دين بود .اما همه‌ی اين کارها برای چه بود؟ فايده‌ی دين چيست؟
معمولاً معنايی که داروينیست‌ها از فايده مراد می‌کنند، افزايش بخت بقای ژن‌های فرد است. نکته‌ی مهمی که در اين معنا غايب است اين است که فايده‌ی داروينی فقط منحصر به ژن‌های يک اندامه‌ی منفرد نيست .مقصود از فايده ممکن است سه امر متفاوت باشد. يک معنای فايده برگفته از نظريه‌ی انتخاب گروهی است که به آن خواهم پرداخت معنای دوم منتج از نظريه ايست که من در کتاب فنوتايپ گسترش‌یافته از آن دفاع کرده‌ام. مطابق اين نظريه، ممکن است جانداری که بررسی می‌کنيد تحت نفوذ ژن‌های يک جاندار ديگر، حتی يک انگل، باشد .دَن دِنِت يادآور می‌شود که «سرماخوردگی هم ميان همه‌ی آدميان شايع است، اما نمی‌گوييم که سودی برايمان دارد.» نمونه‌های فراوانی را می‌شناسيم که رفتار يک جانور به نفع انتقال يک انگل به ميزبان بعدی است .من اين نکته را در "قضيه‌ی اصلی فنوتايپ گسترش‌یافته "چنين خلاصه کرده‌ام :«رفتار يک جانور معطوف به بيشينه کردن بخت بقای ژن‌های مال همان رفتار است، چه اين ژن‌ها متعلق به بدن خود آن جانور باشند و چه نباشند.»
سوم اينکه، در اين «قضيه‌ی اصلی» می‌توان به جای «ژن‌ها»، عبارت عام‌تر «بازتوليدکننده‌ها» را گذاشت. اين واقعيت که دين همه جا حاضر است محتملاً نشان می‌دهد که دين فايده‌ای برای چيزی داشته است، اما شايد آن چيز، ما يا ژن‌هايمان نباشد .اگر بپذيريم که ايده‌های دينی به مانند ژن‌ها عمل کنند، می‌توان گفت فايده‌ی دين فقط به خود ايده‌های دينی برسد .در ادامه، تحت عنوان «نرم و آهسته بيا؛ مبادا مِم‌هايم را لگد کنی»، به اين مطلب خواهم پرداخت. در اين ميان، به تعبيرهای سنتی‌تر داروينيسم می‌پردازم که در آنها «فايده» به معنای فايده برای بقا و توليد مثل فرد است.
ظاهراً قبايل شکارچی-دانه جمع کن مانند بوميان استراليا به شيوه‌ی نياکان دور ما زندگی می‌کنند. کيم استرنلی، فيلسوف نيوزلندی-استراليايی، به يک تضاد عميق در زندگی اين قبايل اشاره می‌کند. اين بوميان از يک سو به نحو احسن با شرايطی محيطی‌شان انطباق يافته‌اند .از سوی ديگر، به قول استرنلی، هر چند که گونه‌ی بشر هوشمند است، اما هوشمندی ما يک هوشمندی منحط است. همين بوميان که چنين معلوماتی از دنيای طبيعی شان دارند، و می‌دانند چگونه در شرايط سخت محيط خود جان به در برند، ذهن شان مالآمال از باورهای آشکارا کاذب است. باورهايی که «بيفايده» برايشان لقب مهربانانه‌اي‌ست. خود استرنلی بوميان پاپوآ گينه‌ی نو را پژوهيده است .آنها در شرايط طاقت‌فرسايی زندگی می‌کنند که در آن تنها به مدد فهم به غايت دقيقی از شرايط زيستی غذا يافت می‌شود. اما آنان اين فهم را با وسواس عميق و مخربی درباره‌ی نجس بودن قاعدگی زنان و جادوگری ترکيب کرده‌اند. بسياری از اين فرهنگ‌های محلی به شدت از سحر و جادو در هراس‌اند، و از خشونت توأم با اين هراس رنج می‌برند. استرنلی ما را به چالش می‌گيرد تا تبيين کنيم که «چگونه ما همزمان می‌توانيم چنين هوشمند و چنين احمق باشيم؟»
اگرچه جزئيات مناسک و آداب دينی نزد مردمان جهان متفاوت است، اما هيچ فرهنگی را نمی‌يابيم که که قسمی شور دينی زمان‌بَر، هزينه‌تراش، خصومت‌زا، ضد‌واقعيت، و غيرسازنده نداشته نباشد. ممکن است برخی افراد تحصيل‌کرده دين را رها کرده باشند، اما اغلب آنان در فرهنگی دينی بار آمده‌اندکه لازم بوده آگاهانه برای ترک دين آبا و اجدادی تصميم بگيرند .اين لطيفه‌ی قديمی ايرلند شمالی که می‌گويد: «خوب، شما بي‌خدا هستيد، اما بي‌خدای پروتستان‌ايد يا بي‌خدای کاتوليک؟» حقيقت تلخی را بيان می‌کند .درست همان طور که می‌توانيم بگوييم که دگرجنس‌گرايی (هتروسکسواليته) يک رفتار جهانشمول آدمی است، می‌توانيم بگوييم که رفتار دينی نيز يک رفتار جهانشمول نزد آدميان است. در هر دو مورد ممکن است افرادی مستثنی باشند، اما همه‌ی اين استثناها به خوبی می‌دانند که چه قواعدی را ترک کرده‌اند .و رفتارهای جهانشمول يک گونه، تبيينی داروينی می‌طلبند.
مسلما به سادگی می‌توان تبيينی داروينی برای رفتار جنسی يافت .اين رفتار معطوف به توليدمثل است، حتی هنگامی که رفتارهايی مانند سقط جنين يا همجنس‌گرايی خلاف اين قاعده نمايند .اما درباره‌ی رفتار دينی چه می‌توان گفت؟ چرا انسان‌ها روزه می‌گيرند، سجده می‌کنند، رکوع می‌روند، به خود زنجير می‌زنند، آونگ‌وار سرشان را در برابر يک ديوار تکان می‌دهند، جهاد می‌کنند، يا به فرايض پرهزينه‌ای می‌پردازند که عمر گران‌مايه را هدر می‌دهد يا، در موارد حاد، جان می‌ستاند؟

No comments:

Post a Comment