--------------------------------------------------------------------
بخش پیشین:
2- درباره ریچارد داوکینز
--------------------------------------------------------------------
در دههی اخیر در میان برخی رسانهها اصطلاح «چهار یکهتاز آتئیسم نو»[1] به کار رفته است. که داوکینز سرشناسترین آنهاست. از این رو بد نیست آشنایی گذرایی با سه نفر دیگر هم داشته باشیم. چراکه افزون بر همسویی این سه تن با داوکینز، او در همین کتابش یعنی توهم خدا، از آثار و زبانزدهای این سه بهرهای بسنده برده است.
دو سال پیش از انتشار توهم خدا، سم هریس[2]
نویسندهی یهودیزاده آمریکایی کتابی با نام پایان ایمان، مذهب، ترور و آینده
خِرد[3]
نوشت که به دلیل برقراری ارتباط با مخاطب عام و برانگیختن واکنش و بازخورد در
تاریخ ادبیات آمریکا «یک اتفاق» به شمار میرود.[4]
او در این کتاب، خلاف عرف حاکم بر فرهنگ آمریکایی رفتار کرده و نظریه «آزادی اعتقادات» را به چالش میکشد.
زیرا به نظر او اعتقادات باید منطقی و بیانگر دنیای واقع باشند. به گمان او وقتیکه مذهب
توانایی اثبات خود از طریق مدارک ملموس را ندارد، ایمان داشتن به آن یک بیماری روانی است.
او میگوید: «جالب است که در تاریخ بشر، اعتقاد به شنیده شدن دعای
شما توسط خالق جهان یک امر عادی به شمار میرود ولی اینکه فکر کنید خدا از طریق
قطرات بارانی که به پنجره اتاق خواب شما میخورد با شما ارتباط مورسی برقرار میکند
"دیوانگی" محسوب میشود.»
سپس هریس با یک سیر کوتاه در تاریخ مسیحیت به تفتیش عقاید، اعدام جادوگران و یهودستیزی اشاره میکند و ازین گذشته، هولوکاست را هم نتیجهی منطقی مسیحیت میداند.
از جنبههای بحثانگیز کتاب پایان ایمان، انتقاد آن از اسلام است که هریس از آن با عنوان «کیش مرگ»
یاد میکند. او پیوندی عمیق بین آموزههای اسلام و حملات تروریستی از جمله یازده سپتامبر میبیند و برای این
مدعایش آیاتی از قرآن نقل میکند.
هریس همچنین به نقش منفی جناح راست مسیحی حاکم در ایالات متحده آمریکا بر قوانین داروها، تحقیقات مربوط به سلولهای بنیادی و پیشگیری از شیوع ایدز در کشورهای در حال توسعه اشاره میکند. سپس
هریس به عباراتی چون خیر و شر پرداخته و ادعا میکند اخلاق باید در جهت مسائلی چون شادی و نیکبختی انسان تعریف شود. در نهایت هریس به معنویت میپردازد و میگوید تا زمانی که
معنویت غربی مورد توجه باشد «ما بر شانههای کوتولهها ایستادهایم». او میگوید
تنها فرشتگانی که باید از آنان مدد بخواهیم در درون ماست: خرد، راستی و عشق. و تنها شیاطینی که بایستی از آنها بهراسیم هم در درون ما
کمین کردهاند: بیاعتنایی، نفرت، طمع و ایمان، که مطمئنا شاهکاری شیطانی است.
جنبش «آتئیسم نو» در سال 2006 به کمال رسید. سالی که در کنار انتشار توهم
خدا اثر داوکینز، سم هریس، کتاب جنجالی دیگری به نام «نامهای به یک
ملت مسیحی»[5] نوشت. این
کتاب مجموعه واکنشها و بازخوردهای صورت گرفته با کتاب پایان ایمان و پاسخهای
نوین سم هریس به آنها را در خود داشت. واکنش جامعه مسیحی آمریکا به کتاب دوم هریس
از پیش هم محکمتر بود. مایکل پاتریک لیهی کتاب نامهای به یک آتئیست
را نوشت و داگلاس ویلسون به انتشار کتابی به نام نامهای از یک شهروند
مسیحی دست زد.
هریس در کتابش دیدگاهی
انقلابی را در آمریکا مطرح کرد و آن «عدم تحمل بر پایهی گفتمان» در ضدیت با
«تساهل و تسامح دینی» است. بر این اساس او به سکولارها و بیدینها پیشنهاد کرد که
به جای سکوت و تحمل دین و دینداران، به نقد صریح آموزهها و رفتارهای آنان دست
بزنند. اگرچه او این ستیز را صرفا در غالب گفتمان مجاز میداند و نه آزار، ولی
منتقدینش او را به افراط و ترویج دینستیزی، که خلاف آرمانهای آمریکا است متهم
کردهاند.
ضلع سوم مربع جنبش «آتئیسم نو» به فیلسوف آمریکایی دانیل دِنِت[6]
اختصاص دارد. او دوست صمیمی ریچارد داوکینز و همکار او در آکسفورد و استاد فلسفهی
ذهن، فلسفهی علم و فلسفهی زیستشناسی است. او همچون داوکینز شیفتهی تکامل
داروینی است و همواره در آثارش تلاش دارد، بر اعتبار داروین بیافزاید. او در کتاب ایده
خطرناک داروین[7] میگوید:
«اگر بخواهم به کسی که مهمترین نظریه در بین همه نظریات را مطرح ساخته، جایزهای
بدهم؛ آن را پیش از نیوتون و اینشتین و هرکس دیگری به داروین میدهم. نظریه تکامل
از طریق انتخاب طبیعی، با یک حرکت، عرصههای حیات، معنی و مقصود را با عرصههای
زمان و مکان، علت و معلول، سازوکار و قانون طبیعت یکپارچه میکند. امّا این، فقط
یک نظریه شگرف نیست؛ یک ایدهی خطرناک نیز هست.»
دن دِنِت، «آفرینش» را یک نظریهی رو به زوال میداند و میگوید،
تکامل یکی از بدیهیترین ایدههای بشر است. دن دنت افزون بر یک دوست، پشتوانهی
فلسفی ریچارد راوکینز هم به شمار میرود. دنت در کنار داوکینز حملات سرسختانه علمی
را بر ضد دیرینشناس آمریکایی استفن. جِی. گولد[8]
ترتیب دادند. گولد که تا سال 2002 زنده بود، افزون بر آنکه نظریهی انقلابی
داوکینز در ژن خودخواه درباره «تکامل ژنمحور» را به ریشخند میگرفت و میگفت
واحد انتخاب طبیعی فنوتیپ است نه ژنوتیپ، از نظر فلسفی هم مبارزهی دانش بر ضد دین
را نمیپذیرفت و دانش و دین را حوزههای ناهمپوشان (NOMA) میدانست. او میگفت:
«دانش با ابزارهای کنونی خود قادر نیست در مورد موضوع سرپرستی احتمالی خدا بر
طبیعت قضاوت کند. ما نه آن را تایید و نه آن را رد میکنیم؛ بلکه به عنوان دانشمند
از نظر دادن در مورد آن خودداری میورزیم». برخلاف گولد، دن دنت، این حوزهها را
ناهمپوشان نمیداند. او تمایل انسان به باورهای دینی یا غایتانگاری در طبیعت
(پندار وجود یک طراح پشت هر پدیده طبیعی) را محصول فرعی تکامل میداند. داوکینز هم
سرسختانه با گولد مخالفت کرده و ترجیعبند همه مقالات و سخنرانیها و مناظرههایش
این بوده که «نباید الاهیات را از انتقاد مصون بداریم». «وجود یا عدم وجود خدا و
دیگر پدیدههای ماورایی نیز در حوزه دانش قرار دارد و ما باید با همان شکاکیت علمی
بدانها بنگریم که به دیگر نظریات مینگریم.»
دنت در سال 2006 یعنی همزمان با کتاب پرفروش و جنجالی داوکینز، (توهم
خدا) و کتاب دیگر سم هریس (نامهای به یک ملت مسیحی)، شکستن
طلسم، دین به مثابه پدیدهای طبیعی[9] را
نگاشت. از جمله موضوعاتی که ابداع دنت است و شهرتی جهانی یافته، مفهوم «باور به
باور»[10]
است. این مفهوم از سوی داوکینز و دیگران بر ضد سکولارها و لیبرالهای دیندوست به
کار رفت. زانپس کافرانی که کلیت وجود دین را لازم و سودمند میدانند، از سوی دنت
و داوکینز با عنوان کسانی که به "باور"، باور دارند، خوانده
شدند.
چهارمین نفر از چهار یکهتاز آتئیسم نو، کریستوفر هیچِِنز[12]
بود. هیچِنز یک روزنامهنگار چپگرای انگلیسی بود که در مقالات خود، جورج اورل،
توماس پین و توماس جفرسون را ستوده و کتابهایی در نکوهش مادر ترزا، بیل کلینتون و
هنری کیسینجر نوشته بود. او با پایان جنگ سرد، به ویژه پس از ماجرای سلمان رشدی و
فتوای آیتالله خمینی دربارهاش، اردوگاه سیاسی چپ را ترک گفته و به هواداری از
راستها پرداخت. پس از حملات یازده سپتامبر، برخلاف سه ظلع دیگر مربع آتئیسم نو، از
بوش و حمله نظامی به کشورها، هواداری کرد و آنرا تنها راه موجود برای رویارویی با
«فاشیسم اسلامی» دانست. او در این باره مناظرهای قلمی با فیلسوف بنام نوآم
چامسکی داشت که یکسال به درازا کشید.
هیچِنز را میتوان پر شر و شورترین بیخدای دهههای اخیر دانست. او
تلاش بسیار کرد تا خداستیزی (آنتیتئیسم) را جانشین بیخدایی (آتئیسم) کند. در این
باره میگفت: «یک بیخدا میتواند آرزو کند که ایکاش خدایی میبود، حال آنکه یک
خداستیز از نبود خدا، شادمان است.»
او در سال 2007 یک کتاب جامع بر ضد دین
و خدا به نام، خدا بزرگ نیست;
چگونه دین، همه چیز را زهرآلود میکند[13] نوشت و آنرا با
رباعی خیام آغازید. او در این کتاب تلاش کرد تا از نظر روانشناختی و جامعهشناختی،
دین را در همه ابعاد و همه گونههایش، زیانبار نشان دهد. او دین را یک گونه از تمامیتخواهی
(توتالیتاریسم) دانسته و وجود آنرا در یک جامعه خطری جدی برای تمدن نوین بشری میدانست. او
بر روی چهار مورد از زیان های کلیدی دین تاکید داشت:
·
دین آغاز جهان و
انسان را به اشتباه معرفی میکند.
·
دین بدون دلیل
منطقی تفاضای سرکوب خصوصیات طبیعی انسان را دارد.
·
دین افراد را به
سوی خشونت و پیروی کورکورانه میکشد.
·
دین به طور علنی و
خصمانه، مخالف تحقیق آزاد و بیطرف است.
کریس هیچِنز در سال 2011 به
دلیل بیماری سرطان درگذشت. سلمان رشدی پس از مرگ
هیچنز، در توییتر خود نوشت: «بدرود، دوست عزیز من. صدای بزرگی ساکت شد. قلب بزرگی
از تپش ایستاد.»
بد نیست بدانیم
هیچِنز در سال 2005 سفری به ایران کرده و مدتی در اصفهان ساکن شده بود. او پس از
بازگشت به آمریکا در مقالاتی جوانان و فرهنگ ایران را ستوده و از دولتهای غربی
خواست با بهرهگیری از
تجارت و فرهنگ به مردم ایران کمک کنند تا مردم، رژیم ملایان را سرنگون سازنند.
روشنا بهرامی
پاییز 91
[1]Four Horsemen
of New Atheism
[4] یکی
از مهمترین واکنش ها به پایان ایمان سم هریس، کتاب پایان خِرد (The End of Reason)
اثر راوی زاخاریاس است.
[5]A letter to a
christian nation
[6]Daneil Dennett
[7]The Dangerous
Idea of Darwin
No comments:
Post a Comment