بخش های پیشین: 1- ترجمه فارسی کتاب توهم خدا از ریچارد داوکینز
-----------------------------
کلینتون ریچارد داوکینز، [1] (رفتارشناس [2] و زیستشناس تکاملی [3]) متولد 1941 نایروبی، کنیا، از چهرههای بنام عصر ماست.
او در سال 1976 با کتاب ژن خودخواه [4] به جرگهی پیشروهای دانش زیستشناسی وارد شد. شاید بتوان او را نماینده
برحق چارلز داروین [5] (مولف انگلیسیِ نظریهی
تکامل) در جهان امروز و بزرگترین علمدار کنونی جنبش داروینیسم [6] دانست. شیفتگی
داوکینز به جنجالیترین نظریهی چند سدهی
اخیر (تکامل داروینی) از یکسو و پژوهشهای حاشیهایاش در رشتهی انسانشناسی که بخش مهمی از آن را در همان کتاب جریانسازش، ژن خودخواه مطرح کرد، باعث شد تا به مرور به سوی فلسفه و
فرهنگ کشیده شود. او به نویسندگی بسنده نکرده، بلکه با مصاحبه، مناظره، مستندسازی
تلویزیونی و فعالیتهای انجمنی و کمپینی به سرشناسترین چهره آکادمیک در دعوای
«تکامل و آفرینش» تبدیل شده و شاید بتوان او را نامیترین ستیزهگر با دین و خدا در حال حاضر دانست.
میدانیم که داروین حتا پس از جهانی شدن نظریهاش و دریافت بازخوردهای
منفی کانونهای دینی، نه تنها ستیزی با دین و خدا نکرد که هر یکشنبه همراه خانواده
به کلیسا میرفت و از همین رو مورد بازخواست و تمسخر دیگر دانشمند هم دورهاش، کارل مارکس قرار گرفت. با اینحال کلیسا رفتن داروین در برابر موج کینه و نفرت دینداران و عشق و مهر دینستیزان نسبت به او، بیاهمیت است. تکامل
داروین حقیقتا یک جنگافزار بر ضد دین بوده است. حال چرا خود
داروین این سلاح را در دست نگرفت، بحث جداییست.
داوکینز خود را یک مسیحی معمولی انگلیکن [7] توصیف میکند که در ۹ سالگی
شروع به شککردن در وجود خدا کرد. ولی برهان نظم او را قانع میساخت. البته دریافت
این نکته که در جهان ادیان گوناگون وجود دارند و مسیحیبودن او کاملا شانسی بوده و اگر در جای دیگری به دنیا میآمد دین دیگری میداشت رویش تأثیر گذاشت. به گفته خودش، پی برد که چون هزاران دین گوناگون
وجود دارند همگی نمیتوانند درست باشند. در ۱۶ سالگی با داروینیسم آشنا شد و
دریافت که پیچیدگیهای جانداران نیازی به خالق و طراح ندارد. پس ایمان دینیاش را از دست داد. شیفتگی او به داروین باعث شد تا تحصیلات خود را در
رفتارشناسی جانوری تکمیل کرده و به استادی دانشگاه آکسفورد برسد. داوکینز عضو
انجمن سلطنتی علوم بریتانیاست و جوایز پرشمار علمی و فرهنگی را برای آثار مکتوب و
فعالیتهای اجتماعیاش دریافت کرده است.
او کتاب ژن خودخواهاش را با یک دادخواهی به سود داروین و
بر ضد عرف حاکم بر علوم انسانی آغازید: «اگر موجودات برتر فضایی از زمین دیدار
نمایند، نخستین پرسشی که به منظور ارزیابی سطح تمدن ما خواهند پرسید این است که:
آیا آنها تاکنون تکامل را کشف کردهاند؟
موجودات زنده بدون آنکه بدانند چرا، به مدت سه میلیارد سال روی زمین زندگی کرده
بودند تا اینکه سرانجام حقیقت بر یکی از آنها آشکار شد. نامش چارلز داروین بود.
امروز تکامل همانقدر مورد تردید است که نظریه چرخش زمین به دور خورشید، اما مفاهیم
انقلاب داروین هنوز به طور کامل درک نشده است... فلسفه و رشتههایی که به علوم انسانی معروفند هنوز چنان تدریس میشوند که گویی داروین هرگز در این دنیا نزیسته است!... آگاه باشید که
چنانچه شما و نیز من میخواهیم جامعهای بسازیم که در آن افراد،
جوانمردانه و فداکارانه برای دستیابی به یک خیر عمومی، با یکدیگر همکاری کنند، از
طبیعت زیستیمان انتظار چندانی نمیتوانیم داشته باشیم. بیایید سعی کنیم که جوانمردی و فداکاری را آموزش
دهیم، چراکه خودخواه به دنیا میآییم. بگذارید بفهمیم که ژنهای خودخواه ما چه
غلطی دارند میکنند، زیرا در آن صورت ممکن است دستکم این
شانس را داشته باشیم که طرحهایشان را نقش بر آب کنیم. کاری که تاکنون
هیچ گونهی دیگری سودای آنرا در سر نپرورانده
است.»
داوکینز در ژن خودخواه از یکسو پدیدهی
«انتخاب طبیعی» داروین را به سطح ژنتیکی (که داروین از آن بیخبر بود) تعمیم داد و
از سوی دیگر تلاش کرد آنرا در نظریهی تکامل
فرهنگی (در کنار تکامل زیستی) نیز بیازماید. او ژنهای اندیشه و فرهنگ را «مِم»
نامید و پیشنهاد کرد این ژنتیک فرهنگی به نام «مِمِتیک» خوانده شود. بازخورد جامعه
دانشگاهی خارج از تصور بود. در طی یک دهه پس از کتاب ژن خودخواه، میانرشتهی «ممشناسی» شکل گرفت و متخصصان فرهنگ، به بسط نظریه داوکینز پرداختند.
داوکینز از این زمان احساس کرد که نه وظیفهای علمی در حوزه علوم تجربی،
که رسالتی فرهنگی بر دوش دارد. او باید داروینیسم را از سطح یک بحث علم تجربی
درباره باور به تکامل، به یک بحث فرهنگی – فلسفی ارتقا میداد. دیگر زیستشناسی، ژنتیک، نظریه تکامل، مبحث انتخاب طبیعی و
داروینیسم، هدف نبودند. وسیلهای بودند برای راهاندازی یک جنبش علمی و اجتماعی بر ضد دین و خدا.
فنوتیپ گسترشیافته [8] دیگر اثر او در حوزهی
تخصصیاش است. در این کتاب که به عنوان اثری مطرح در زمینهی زیستشناسی تکاملی به شمار میرود، وی این نظریه را
مطرح کرد که اثرات فنوتیپی محدود به داخل بدن جانداران نیستند؛ بلکه میتوانند به
بیرون از بدن جاندار گسترش یابند و حتی در بدن دیگر جانداران تاثیر بگذارند.
داوکینز بلآخره در سال 1988 با کتاب ساعتساز نابینا [9]، رسما به حوزه مورد علاقهاش یعنی فلسفه وارد شد. او قصد کرد تا آنچه
داروین نخواست یا فرصت نکرد انجام دهد، را پی بگیرد. به گمان برخی نظریهی تکامل داروین، دینستیزان و بیخدایان را مسلح کرد. خود داوکینز با حرارتی ویژه تاکید دارد
که پیش از داروین میشد هم دانشمند بود و هم دیندار، ولی پس از
داروین چنین چیزی هرگز میسر نیست.
داوکینز در ساعتساز نابینا اصل آفرینش [10] و طراحی هوشمندانه [11] را رد کرده و همچنان داروین را
نقطهی عطف مبارزه دانش با دین شناساند: «پیش از
کشف تکامل توسط دانش، یک خداناشناس بر پایهی نظرات هیوم میتوانست بگوید: من برای گونههای پیچیده زیستی توضیحی
ندارم. تنها میتوانم بگویم که خدا توضیح خوبی در این رابطه نیست. بهتر است که صبر
کنیم و چشم امید داشته باشیم تا شخصی با نظری بهتر از راه برسد. بدون شک این
دیدگاه، گرچه از نظر منطقی درست بنظر میرسید، ولی توان متقاعد ساختن افراد را به
طور کامل نداشت. هرچند بیخدایی ممکن است پیش از
داروین نیز قابل دفاع کردن بوده باشد، ولی این داروین بود که این امکان را فراهم
کرد که یک فرد، بیخدا و در همان حال از نظر
ذهنی متقاعد و راضی باشد».
او در 1998 کتاب گسیختن رنگین کمان [12] را نوشت. به گفتهی داوکینز، او این کتاب را در پاسخ به برخی نامههای
رسیده از خوانندگان کتابهای پیشیناش چون ژن
خودخواه و ساعتساز نابینا نوشتهاست، که دیدگاه طبیعتگرایانهی او به جهان را ماشینی و بیاحساس خوانده بودند. داوکینز در این کتاب
توضیح میدهد که برعکس این سخن، او به عنوان یک دانشمند، جهان را پر از شگفتی و
لذتبخش مییابد. وی دلیل دستیابی به این لذت را، نه به خاطر دیدن جهان از زاویه
تصور یک خدای غیرقابل توضیح؛ بلکه به خاطر قوانین فهمیدنی طبیعت میداند.
تلاش داوکینز در این کتاب، آشناسازی عموم مردم با جذابیتها و زیباییهای دانش
است. او این دیدگاه را عنوان کرد که: «دانش نه ملالتآور؛ بلکه شاعرانه و جذاب
است».
نام کتاب برگرفته از اشعار جان کیتز، شاعر رمانتیک انگلیسی است؛ که ایزاک
نیوتن را به خاطر از بین بردن زیبایی شاعرانه رنگینکمان به وسیله توضیح فیزیکی و
تشریح آن سرزنش میکرد. به گمان داوکینز توضیح علمی جهان به افزوده شدن زیبایی و
شگفتیزایی آن میانجامد.
کیتزِ شاعر، نیوتون را به خاطر نابودکردن ارزش شاعرانهی رنگینکمان چنین نکوهش کرده است:
فلسفه بالهای فرشته را خواهد چید، همه رازها را با
خطکش و شاقول فتح میکند، هوا را از اثیر، و پریان را از من دریغ میدارد، رنگین
کمان را میشکافد...
واکنش داوکینز دربرابر این شعر چنین است:
ای کاش میتوانستم کیتز را ملاقات کنم تا او را متقاعد کنم که کشف رازها،
شاعرانگی پدیدهها را زایل نمیکند. درست برعکس، اغلب راهحلها زیباتر از معماها
از آب درمیآیند. و در هرحال، راه حلها رازهای ژرفتری را برملا میسازند. تجزیه
رنگینکمان به نورهایی با طول موجهای مختلف به معادلات ماکسول، و سرانجام به
نسبیت خاص منجر شد.
او در این کتاب به شدت با هرنوع خرافات و شبهعلم مانند اختربینی به مخالفت میپردازد و آنها را در مقابل زیبایی دانش
میبیند. به نظر داوکینز: «حقیقت علمی بسیار زیباتر از آن است که به خاطر سرگرمیهای
سبک و به خاطر پول قربانی شود. اختربینی توهینی به زیباییشناسی است و ستارهشناسی
را کوچک میکند؛ مانند این است که از بتهوون برای دلنگ و دولونگ آگهیهای تجاری
استفاده کنند.»
حادثهی یازده سپتامبر 2001 و رشد اسلامهراسی در غرب از یکسو و قدرتیابی کانونهای نومحافظهکار
مسیحی در آمریکا، از سوی دیگر باعث شد تا یک جنبش اجتماعی نوین بر ضد مذهب شکل
بگیرد که داوکینز یکی از مهمترین ستونهای آن به شمار میرود. او در سال 2003 در
واکنش به جهان نوینی که پس از حملات تروریستی به آمریکا و حملهی آمریکا به افغانستان وعراق شکل گرفته بود، کتاب دینیار شیطان
[13] را متشکل از مجموعه مقالاتی درباره زیستشناسی تکاملی، ژنتیک و تروریسم و دین
نوشت. او میگوید نام کتاب برگرفته از گفتاوردی از چارلز داروین درباره عدم باورش
به ساخت «یک جهان بیعیب» توسط خدا است. داروین میگفت: «یک دینیار شیطانپرست در
مورد کارهای بدترکیب، کورکورانه و به شدت سنگدلانه طبیعت چه کتاب جالبی بتواند
بنویسد!»
داوکینز در سال 2006 و در سیامین سالگرد انتشار ژن خودخواه که در
واقع تولد معنوی اوست، به ویرایش و بازنشر آن کتاب قدیمی دست زد و همزمان کتاب «توهم
خدا» [14] را به بازار ارائه داد.
انفجارهای تروریستی لندن در سال 2005 در بغل گوش داوکینز و
شاید کامیابی کتاب ضد دین سم هریس [15]، باعث شد تا او توهم خدا را بنگارد.
نتیجه قابل قبول بود. این کتاب داوکینز 2 میلیون نسخه فروخت و به 32 زبان ترجمه
شد.
خودش میگوید از مدتها پیش در پی نوشتن کتابی عمومی بر ضد دین بود که
ناشرش مخالفت میکرد تا اینکه فضای دوران پس از یازده سپتامبر باعث همراهی آنان با
داوکینز شد. البته تا پیش از کتاب اخیر، هم داوکینز به عنوان یک فعال مدنی ضد دینی
شناخته میشد ولی به عنوان نویسنده او را یک چهره مبارز در جبهه تکاملگرایان [16]
بر ضد آفرینشگرایان [17] میدانستند. و نیک میدانیم که در جبهه تکاملگرایان،
دینداران هم وجود دارند و همپای بیدینها، بر ضد آفرینشگرایان مبارزه میکنند.
حتا کلیسای کاتولیک مدتهاست که نظریه تکامل را تلویحا پذیرفته است. حال آنکه
داوکینز در توهم خدا نیمی از حجم کتاب را به نقد فرهنگی – فلسفی پدیده دین اختصاص داده است. و در نیم
دیگر هم که به خدا میپردازد، بیش از آنکه از رشتهی
تخصصی خود یعنی رفتارشناسی جانوری و زیستشناسی تکاملی بهره ببرد، از رشتههای
دیگر چون فیزیک، فلسفه، روانشناسی و جامعهشناسی استفاده میکند. داوکینز در میانهی
کتاب شورانگیز خود «توهم خدا» (که حتا عنوانی تند دارد و خداشناسان را
«متوهم» مینامد!) زمانی که احساس میکند، پنبه خدا را از همه نظر زده است، مینویسد:
«حتی اگر بپذيريم که خدايی وجود ندارد، آيا باز نمیتوانيم بگوييم
که دين چيزی برای عرضه دارد؟ آيا دين تسلیبخش نيست؟ آيا دين مردم را به نيکی فرا نمیخواند؟
اگر دين نباشد، چگونه بدانيم که چه کاری خوب است؟ در هر صورت، چرا اين قدر نسبت به
دين دشمنخو باشيم؟ اگر دين کاذب است، پس چرا در همهی فرهنگها هست؟ دين، چه صادق
باشد و چه کاذب، همهجا حاضر است، اما دين از کجا آمده است؟»
این زایش دوبارهی داوکینز، از نظر
اخلاق آکادمیکی و استانداردهای پذیرفته شده در غرب، یک انقلاب محسوب میشد. در غرب
رسم نیست که فرضا، یک پروفسور زیستشناس آکسفوردی که در ژنتیک نظریههایی جهانی دارد، تا بدین حد به قلمرو «فرهنگ» وارد شده و پرسشهایی که روانشناسان، جامعهشناسان و استادان فلسفهی تاریخ هم با احتیاط به آن پاسخ میدهند، را روی پیشخوان کار خود قرار دهد.
این حرکت رادیکال در ورود به منطقه ممنوعه «اعتقادات مردم»،
از چهرهی آکادمیکی چون داوکینز بعید دانسته شد. صراحت لهجهی داوکینز را سم هریس
آمریکایی در نامهای به یک ملت مسیحی [18] هم داشت و کریستوفر هیچِنز
انگلیسی در خدا بزرگ نیست [19] از این دو نیز پیشروتر رفتار کرد. اگر
داوکینز تلاش کرد «بیخدایی فعال» را جانشین «بیخدایی خاموش» رایج در غرب کند،
هیچِنز تلاش کرد بیخدایی [20] را به «خداستیزی» [21] ارتقا بخشد. با این همه هیچیک
از آن دو بازخوردهای داوکینز را دریافت نکردند. شاید بتوان گفت داوکینز به وجاهت
دانشگاهی خود آسیب زد و از حلقه علمی خویش خارج شده و به نویسندهای برای عوام بدل
شد. این گفتار داوکینز را نمیرنجاند. چون او آنقدر نسبت به رسالت فرهنگی خود جدی
و حساس است که در این سالهای بازنشستگی، نجاتبخشی بشریت از آنچه «ریشهی همهی شرها»
[22] یعنی دین مینامد را به تمجیدهای همکارانش در آکسفورد ترجیح میدهد. او دوست
دارد در آینده از او در کنار دینستیزانی چون ولتر و راسل یاد شود نه در کنار
گیرندگان جایزههای نوبل علمی. شاید دلیلش این باشد که او میداند، دانش، بیاو و
با او با شتابی غیرقابل هضم پیش میرود. همین ژنتیک که داوکینز از غولهای آن به
شمار میرود، به گونهای لحظهای پیشرفت میکند و آنرا تندروترین رشتهی علمی میشناسند.
حال آنکه در زمینهی فرهنگی، داوکینز باور دارد که اگر دین و خدا از زندگی انسان
حذف شود، جهان جای زیباتری میشود و هرچه زودتر باید به آن نقطه آرمانی رسید.
داوکینز در ادامهی رویهی انقلابی خود در ترکیب کردن دو حوزهی زیستشناسی و فرهنگ، با بهرهگیری از پدیدهی «ویروس رایانهای» پیشنهاد کرد که افزون بر ژن فرهنگی، به «ویروس ذهنی» باور داشته
باشیم. به گمان او رفتار و ساختار ویروس ذهنی همسان با ویروس زیستی است و همچون
ویروس نرمافزاری که در حافظهی رایانهای، سکونت و نشر مییابد، این ویروس فرهنگی در ذهن انسانها منتشر میشود. او یکی از مصداقهای ویروس ذهنی در انسان را «دین»
دانست.
داوکینز در پاسخ به این ایراد که چرا نگاهی رادیکال بر ضد دین
داشته و از دانش خود به عنوان سلاح بهره میگیرد؟ میگوید: «بسیاری از ما دین و
مذهب را تنها به شکل چرندیاتی بیضرر نگاه میکردیم. ما فکر میکردیم که گرچه
ایمان ممکن است هیچ شاهدی برای اثبات خود نداشته باشد، ولی میتواند همانند چوب
زیر بغل، تکیهگاه و تسلی خاطری برای افراد باشد و از این رو آن را بیضرر میدانستیم.
یازده سپتامبر همهی این دیدگاهها را زیر و رو کرد. این واقعه به ما نشان داد که
مذهب چرندیاتی بیضرر نیست، بلکه میتواند به چرندیاتی بسیار خطرناک و مرگبار
تبدیل شود. مذهب خطرناک است زیرا به افراد اطمینان کامل و غیر قابل تغییری نسبت به
بر حق بودنشان میشناساند. مذهب خطرناک است زیرا به افراد شجاعت کاذبی برای کشتن
خود میدهد. چنین شجاعتی به نوبهی خود تمامی مرزهایی که جلوی کشتن دیگران را میگیرد
از میان بر میدارد. مذهب خطرناک است زیرا دشمنی و کینه را نسبت به دیگران، تنها
به دلیل این که رسوم به ارث رسیده متفاوتی دارند، بر میانگیزد. مذهب خطرناک است
زیرا ما جملگی پذیرای احترام غریبی نسبت به آن هستیم که موجب شده است تا مذهب از
هر گونه نقد و انتقادی مصون باشد. بیایید تا همگی چنین احترام احمقانهای را کنار
بگذاریم.»
داوکینز در این کتاب با حمله مستقیم به خدای یهود، دربارهاش
مینویسد: «نامطبوعترین شخصیت داستانی دنیا است. حسود است و به حسادت خود افتخار
میکند، هیولای بیانصافِ کوردلی است. انتقامجوی خونخواری است که پاکسازی قومی میکند،
زنستیز است و از همجنسگرایان نفرت دارد. کودککشی و نسلکشی و پسرکشی میکند،
قدرتپرستی است که طاعون میفرستد. سادومازوخیستی است بدنهاد و بلهوس و ستمکار.»
او در آغاز کتاب توضیح میدهد که عامدانه به جای اصطلاح پندار
(Relusion)، به
معنای خطای حسی، توهم (Delusion) که یک بیماری روانی است را برای باور به خدا، به کار میگیرد.
داوکینز مخالف اگنوستیسیسم رایج علمی است. همان
موضع بیطرفی که میگوید در مورد احتمال وجود خدا هیچ اظهار نظری نمیتوان کرد.
چیزی که سالهاست در میان دانشمندان غرب به عرف تبدیل شده است. او تلاش میکند نشان
دهد که قضیه حقیقتا 50 – 50 نیست. او چنان در نکوهش اگنوستیکها
پیش میرود که گاه دینداران را از نظر شجاعت و جسارت به آنها برتری میدهد.
افزون بر اگنوستیکها، دئیستها (خداشناسان بیدین) و پانتئیستها
(همه خداییها)یی چون اینشتین و استیون هاوکینگ نیز از تیغ تیز او در امان نیستند.
البته او تلاش میکند نشان دهد که فیزیکدانها عملا بیخدا هستند. در میان
اندیشمندان، او بیش از همه به پاسکال میتازد و او را «قمارباز» میخواند. در عوض
جا به جا از برتراند راسل و توماس جفرسون ستایش و نقل قول میکند.
او با پیروی از راسل استدلال میکند که گرچه نمیتوانید عدم
وجود خدا را ثابت کنید، اما عدم وجود قوری پرنده را هم نمیتوانید ثابت کنید، و
مانند آن، عدم وجود اسب تک شاخ صورتی نامرئی، هیولای اسپاگتی پرنده، و کرم دندان
را هم نمیتوانید ثابت کنید. بنابراین، ناتوانی در اثبات عدم وجود خدا هیچ دلیلی
برای باور به وجود آن نیست، بلکه، بار اثبات همواره بر دوش مدعی وجود خداست.
دیگر مواردی که داوکینز با این کتاب بیش از پیش بر آنها اصرار
ورزید، یکی هشدار درباره پیشروی خزندهی دین به نهادهای سکولار آمریکا و انگلیس با
سواستفاده از اصل آزادی مذهبی است و دیگری اصطلاحات رایج "بچه مسلمان" و
"بچه مسیحی" که به پیشنهاد داوکینز باید آنها را از دایره لغات خط زد.
او تاکید میپرسد که «چرا کسی نمیگوید بچه مارکسیست یا بچه داروینیست؟ و اگر هم
کسی بگوید همه به او تذکر میدهند که بچهها کوچکتر از آنند که نظری مستقل درباره
پدیدههایی چنین پیچیده داشته باشند.»
در میان آثار داوکینز، توهم خدا مرتبطترین کتاب به
مسئله رویارویی دانش و دین است. او در این کتاب چکیدهای از ژن خودخواه، ساعتساز نابینا و دیگر آثار محبوباش را آورده و همزمان از نکات و نوآوریهای
همکارانش به ویژه دانیل دِنِت [23] بهره جسته است. اگرچه همچون همیشه، داوکینز حرف
خود را میزند و با جسارتی که از 30 سال پیش از او سراغ داشتیم، هراسی از متهم شدن
به ورود به حریمهای ممنوعه ندارد، با اینحال حجم انبوه و ستایشبرانگیزی از آثار
پژوهشگران دیگر را برای تایید یا رد کردن روی پیشخوان قرار داده است. از این رو
شاید بتوان گفت یک علاقهمند به موضوع «دین و فلسفهی دین» با خواندن توهم خدا،
بیشتر از آنچه بایسته است، بدست میآورد و شاید بتوان گفت پس از توهم خدا،
مطالعه آثار دیگر یا ملالآور و تکراری جلوه میکنند یا تخصصی شده و از حوصلهی
خوانندهی عام بیرون میزنند.
دیگر نکتهی خوبی که خواندن کتاب توهم خدا اثر
داوکینز برای خوانندهی فارسیزبان دارد، پی بردن به ژرفای فقر زبان فارسی در این
حوزه است. داوکینز که از استانداردهای رایج در غرب مینالد، هیچ نمیداند که 95
درصد آثاری که او در این کتاب به آنها ارجاع داده، به فارسی برگردانده نشدهاند.
حال آنکه 75 سال از زمان تشکیل دانشگاه (دانشکدههای علوم انسانی) در ایران میگذرد.
دیگر آنکه اگر اشتباه نکرده باشم، در این کتاب از هیچ شخصیت
علمی، سیاسی یا تاریخی ایران به جز آیتالله خمینی یاد نمیشود، حال آنکه با
خواندن آن خواهید فهمید که این کتاب، دانشنامهای از نامهای شخصیتهای بزرگ تاریخ
بشر است. این به هیچوجه به معنای فقر فرهنگی و تاریخی ایران نمیتواند باشد.
چراکه یار غار داوکینز یعنی کریستوفر هیچِنز سفری پربار به ایران داشت و کتاب بنام
خود «خدا بزرگ نیست» را با شعری از خیام آغازید. شخصیتهای دیگری چون
زرتشت، مزدک، منصور حلاج، زکریای رازی و پورسینا هم تاثیرات مهمی بر موضوعات مورد
اشاره در کتاب او داشتهاند که نامشان نیامده است.
توهم خدا همانگونه که بیشترین فروش و ترجمه در سطح جهان را در موضوع
نقد دین داشته، بیشترین واکنش را نیز به خود دیده است. برخی از کتابها و مقالات
مهمی که به منظور نقد این اثر داوکینز نوشته شدهاند عبارتند از: توهم شیطان [24]
نوشتهی دیوید برلینسکی، توهم بیایمانی [25] اثر دیوید آیکمن، توهم
داوکینز [26] تالیف آلیستر مکگراث، پریشانی داوکینز [27] نوشتهی
آلوین پلانتینگا، داوکینز و بنیادگرایی آتئیستی [28] از سیمون واتسون، فرشتهی
داروین [29] اثر جان کورنول، خدا توهم نیست [30] تالیف توماس کرین و توهم
خدا; 160 خطا، اغراق شرمآور و ادعای بسیار مشکوک [31] از دیوید مارشال و جمعی از
دانشجویان آکسفورد و همچنین توهم تکامل [32] از گروهی از مسیحیان آمریکایی
اشاره کرد.
الوین پلانتینگا، با تایید این امر که داوکینز یک نویسندهی
با استعداد در زمینههای علمی است مینویسد: «با وجود اینکه این کتاب در اصل فلسفی
است، داوکینز فیلسوف نیست. او یک زیستشناس است... واقعیت این است که بسیاری از
استدلالهای او در کلاس درس فلسفه نمره قبولی نمیگیرند.»
مکگراث معتقد است که داوکینز از الهیات مسیحی ناآگاه است و
نتیجتا نمیتواند به طرز هوشمندانهای با دین و ایمان ارتباط برقرار کند. پاسخ
داوکینز این بود که: «آیا برای باور نکردن پریان، لازم است پریشناسی خوانده
باشید؟» داوکینز در فستیوال ادبی ساندیتایمز در ۲۰۰۷ مناظره مفصلی با مکگراث
داشت.
تری ایگلتون – در فستیوال نقد کتاب لندن
نظرات داوکینز در مورد الهیات را به نظرات کسی شبیه میداند که در مورد زیستشناسی
داد سخن میدهد ولی اطلاعات او در این موضوع در حد کتاب پرندگان بریتانیا
است.
عبدالکریم سروش فیلسوف ایرانی، با ذکر این مطلب که کتاب توهم
خدا ارزش فلسفی چندانی ندارد نقد داوکینز بر توماس آکویناس (الاهیدان قرون
وسطا) را در خوشبینانهترین حالت غیر منصفانه میخواند. با این حال وی به قدرت
طنازی داوکینز در جذب مخاطب عام اذعان میکند.
در سال 2007 پس از گذشت چند هفته از انتشار کتاب توهم خدا
در ترکیه، دادگاهی با شکایت خصوصی یک نویسندهی ترک حکم به توقیف کتاب، دستگیری
ناشر و مترجم و فیلترشدن تارنمای داوکینز در ترکیه داد. تارنمای داوکینز همچون
تارنماهای سم هریس و کریستوفر هیچِنز، در ایران نیز فیلتر است.
داوکینز در سال 2009 و 2011 دو کتاب دیگر با نامهای بزرگترین نمایش روی زمین; مدرکی برای تکامل [33] و جادوی واقعیت; چگونه
میدانیم چیزی واقعا درست است؟ [34] را نوشته که این دومی
برای نوجوانان ساخته و پرداخته شده است.
روشنا بهرامی
[1] Richard Dawkins
[2] Ethology
[3] Evolutional Biology
[4] The Selfish Gene
[5] Charles Darwin
[6] Darwinism
[7] بزرگترین مذهب از مجموعه مذاهب پروتستان.
آنرا به نام کلیسای انگلیس هم میشناسند. ر.ب
[8]The Extended Phenotype
[9] The Blind Watchmaker
[10] Doctrine of Creation
[11] Inteligent Desing
[12]Unveiling the
Rainbow
[13]A Devil's Chaplain
[14] The God's Delusion
[15] Sam Harris
[16] Evolutionism
[17] Creationism
[18]A Letter to a
Christian Nation (2006)
[19]God Is Not
Great (2007)
[20]Atheism
[21]Antitheism
[22]The origin of
all evil
[23]Daniel Dennett
[24]The Devil's
Delusion
[25]The Delusion of
Disbelief
[26]The Dawkins
Delusion
[27]The Dawkins
Confusion
[28]Dawkins and
Atheist Fundamentalism
[29]Darwin's Angel
[30]God is not a
Delusion
[31]The God's
Delusion; 160 Errors, Gross Exaggration and highly Dubious Claims
[32]The Delusion of
Evolution
[33]The greatest show on earth; the evidence fo evolution
No comments:
Post a Comment