Monday, June 1, 2015

پست 41 - روح زمانه اخلاقیات - بخش 3

 هنگامی که ملوانان نخستين بار به ساحل موريتانی رسيدند، و دودوهای کند و آرام و را ديدند، اولين کاری که کردند اين بود که برای تفريح با چماق شروع به کشتن آنها کردند.
ملوانان حتی آنها را نمی‌خوردند (می گفتند بدمزه هستند) به نظر ما، چماق کِشی برای کشتن پرندگان بی‌دفاع و آرام کار ناپسندی است .امروزه چنين کاری غيرقابل تصور است، و منقرض کردن نسل جانور کميابی مانند دودو، حتی اگر تصادفی باشد، يک تراژدی محسوب می‌شود، تا چه رسد به اينکه عمداً توسط انسان انجام شود.
يک تراژدی ديگر از اين نوع، انقراض نسل تيلاسينوس، يا گرگ تاسمانی بود. داستان حزن‌انگيز اين جانور بسيار مشهور است .تا همين سال 1909 از جمجه‌های آن مناره می‌ساختند .در رمان‌های عصر ويکتوريا درباره‌ی آفريقا، کشتن فيل،شير و غزال آنتيلوپ به عنوان بازی محسوب می‌شدند. بازی اين بود که بدون يک لحظه تأمل به سويشان شليک می‌کردند؛ البته نه برای تغذيه، و نه برای حفاظت از خود .بلکه برای ورزش اما امروزه روح تغيير کرده است .درست است که هنوز هم ورزشکاران  ثروتمند و کم تحرک می‌توانند از داخل لندرورهای امن‌شان حيوانات آفريقايی را شکار کنند و کله‌های خشک شده شان را به خانه ببرند .اما برای اين تفريح مجبورند حسابی سر کيسه را شل کنند و طعن و نفرت سايرين را به جان بخرند [1].حفظ حيات وحش و حفظ محيط زيست امروزه به صورت ارزشهايی پذيرفته درآمده‌اند که جايگاه اخلاقی شان با حرمت يوم سَبَت و پرهيز از تصويرگری در دوران قديم برابری می‌کند.


امروزه زندگی سرخوشانه‌ی دهه‌ی شصت به خاطر مدرنيته‌ی ليبرال‌اش اسطوره شده است .اما در ابتدای همان دهه‌ی شصت، یک وکيل می‌توانست در دادگاه به "مستهجن بودن" رمان عاشق ليدی چَترلی[2] ايراد بگيرد و از هيئت منصفه بپرسد: «آيا شما قبول می‌کنيد که پسرها و دخترهای جوان تان اين کتاب را بخواند؟ آيا دوست داريد اين کتاب در خانه تان پيدا شود؟ دوست داريد همسرتان يا خدمتکارتان اين کتاب را بخواند؟»[3] اين پرسش بلاغی اخير يک مثال بسيار روشنگر از سرعت تغييرات روح زمانه است.
هجوم آمريکا به عراق به خاطر تلفات غيرنظاميان عراقی، وسيعاً محکوم شد، اما شمار اين تلفات در قياس با شمار تلفات جنگ جهانی دوم اصلاً به حساب نمی‌آيد [4].به نظر می‌رسد استانداردهای اخلاقی پيوسته در حال تغيير باشند. دونالد رامسفلد که امروزه چنين سنگدل و منفور می‌نمايد، اگر همين سخنان را در زمان جنگ جهانی دوم گفته بود، ليبرال رقيق القلبی می‌نمود .در طی اين چند دهه چيزی تغيير کرده است. اين تغيير در همه‌ی ما رخ داده است، و هيچ ربطی به دين ندارد؛ مغاير دين بوده نه به سبب آن.
تغيير روح زمان همواره سويه‌ی يکسانی داشته که اغلب ما آن را بهبود ارزيابی می‌کنيم. حتی آدولف هيتلر، که به نظر بسياری شرارت را تا مرزهای ناشناخته‌ای پيش راند، در زمان کاليگولا و چنگيزخان نمی‌توانست عرض اندام کند. آيا بزرگ‌ترين لذت هيتلر هم مانند چنگيز اين بود که خان و مان قربانيان‌اش را غرقه در خون ببيند؟ ما ميزان سبعيت هيتلر را با استانداردهای امروزی مقايسه می‌کنيم، چرا که از زمان کاليگولا[5] روح زمانه اخلاق نيز مانند فن‌آوری تاکنون بسيار پيشرفت کرده است .فقط با استاندارهای شفقت‌آميزتر امروزی‌مان است که هيتلر را شريرتر از کاليگولا می‌يابيم.
زمانی که جوان بودم، می‌ديدم که به بسياری از مردم لقب‌های تحقيرآميز و کليشه‌های ملی نسبت می‌دادند . ادعا نمی‌کنم که چنين القابی از ميان رفته‌اند، اما امروزه به شدت در نظر مردم مؤدب مذموم هستند. حتی کاکاسیاه[6] که بار توهين‌آميز نداشته هم منقرض شده و امروزه می‌تواند برای تشخيص قدمت متن انگليسی واژه‌ی به کار رود .واژه‌های پيشداورانه ملاک بسيار خوبی برای تشخيص قدمت متون هستند .اِی.سی. بوکت که در زمان خود الاهيدان محترمی در کمبريج بود، در کتاب خود به نام دينشناسی تطبیقی، فصل مربوط به اسلام را با اين جملات شروع کند: «بر خلاف آنچه در ميانه‌ی قرن نوزدهم می‌پنداشتند، یهودی[7] بنا به طبيعت خود یکتاپرست نيست، بلکه يک انیمست[8] است» دغدغه‌ی نژاد در مقابل فرهنگ و کاربرد انگشت نمای نام مفرد "یهودی يک انیمیست است" و فروکاستن گروه‌های متکثری از مردمان به يک "تيپ "با هيچ معياری زننده نيست .اما در اينجا يک نکته‌ی ظريف ديگر هست که تغيير روح زمانه را نشان می‌دهد .امروزه ديگر هيچ استاد الاهيات يا مدرس ديگری چنين واژگانی را به کار نمی‌برد .اين نکته‌های ظريف درباره‌ی تغيير رسوم به ما می‌گويد که قدمت نوشتار بوکت به پيش از نيمه‌ی قرن بيستم می‌رسد .در واقع او اين متن را به سال 1941 نگاشته است.[9] اگر چهار دهه‌ی ديگر به عقب بازگرديم، تغيير استانداردها چشمگيرتر هم می‌شوند


[1] در میان قبایل آسیای میانه به ویژه ترکمن‌ها هنوز ورزش‌هایی هست که در آنها برخوردی بسیار خشن با حیوانات شکاری می‌شود. مثلا سوارکاران با نیزه یا کمان در یک میدان یک بزغاله‌ی زنده را دنبال می‌کنند و بر سر کشتار او با یکدیگر رقابت می‌کنند. این تفریح احتمالا زمانی در همه دنیا هوادار داشته ولی گمان می‌کنم امروز در میان دیگر اقوام آسیایی و ایرانیان حال بهم‌زن جلوه کند. ر.ب
[2] Lady Chatterleys Lover
[3] دلم نمی‌آید از مثالهای روح زمانه در ایران بگذرم. چون خواننده انگلیسی زبان داوکینز از این مثالها لذت برده و انصاف نیست خواننده فارسی زبان بی‌نصیب بماند. در سال 1302 که دولت رضاشاه (آنزمان هنوز شاه نبود) به شدت پیگیر دو طرح آمار نفوس و مسکن و ثبت احوال (شناسنامهدار کردن مردم) بود، علمای اعلام علم مخالفت برافراشتند که روا نیست، عکس و نام ناموس مسلمانان در اسناد دولتی و زیر دست نامحرم باشد. و دولت طبق معمول با قدرت سرنیزه این اصلاحات را انجام داد. ما هنوز یادمان است که مردان نام زنشان را جلوی جمع نمی‌بردند و از اصطلاحات منزل و عیال استفاده میکردند یا به طرزی مضحک، نام پسر ارشدشان را به جای نام همسر به کار می‌بردند. بدبختانه این روایت های تاریخی که امروز سبب سرگرمی ماست، همچنان در افغانستان، پاکستان، کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس و حتی در میان عشایر عرب ایران وجود دارد. ر.ب
[4] در جنگ جهانی دوم، خلبانان چنان بمبهای خوشه‌ای را روی سر خلق الله میریختند، انگار نقل روی سر عروس می‌پاشند! متفقین که تازه ادعای حقوق بشری و مخالفت با میلیتاریسم و فاشیسم داشتند و با شعارهای زیبا و جذاب سربازگیری کرده و به جنگ وارد شده بودند، کارنامه‌ای سیاه از این عملکرد خود (کشتار غیرنظامیان) برجای گذاشتند که ما به اشتباه فقط جریان بمبهای اتمی هیروشیما و ناکازاگی را در خاطر نگه داشتهایم. در حملات اتمی، پایگاههای نظامی ژاپن نشانه بودند نه غیرنظامیان. منتها تاثیرات مخرب انفجار هسته‌ای بیش از اندازه‌ای بود که برآورد میشد و این باعث بروز یک فاجعه انسانی شد. حال آنکه پیش از آن متفقین (آمریکا و شوروی) شهرهای کاملا غیرنظامی و بدون پایگاه ارتش یعنی توکیو و برلین را با بمب‌های خوشه‌ای به ویرانه تبدیل کرده بودند. در ژاپن 300 هزار غیرنظامی (بیش از تلفات حمله اتمی) و در آلمان 150 هزار غیرنظامی قربانی بمبهای خوشه‌ای شدند. "ایران بی‌طرف" هم از برکت هواپیماهای شوروی و انگلیس بی‌نصیب نماند و در روزهای سوم تا ششم شهریور 1320 شهرهای آذربایجان و جنوب ایران مورد بمباران بی‌هدف و ناجوانمردانه متفقین بشردوست قرار گرفت. رفتار متفقین با مردمان بی‌گناه ژاپن، آلمان و ایران، به قول حکیم توس "یکی داستان است پر آب چشم". ر.ب
[5] سومین امپراتور رم باستان در سده یکم میلادی بود. اگرچه بسیار جنایت کرد ولی به گمان من چون او را دارای سلامت عقل نمیدانند، از او انتظاری نیست. دیگر امپراتوران مسیحی و خلفا و سلاطین و سرداران مسلمان که در کمال تندرستی و با ادعای اخلاقیات دینی جوی خون راه انداخته از آن آسیاب را به حرکت انداخته نان می‌پختند و روزه را با آن نان افطار میکردند! یا از سر کشتگان منبر درست کرده بر فراز آن اذان میگفتند را چه کنیم؟ ر.ب
[6] Negro
[7] داوکینز از واژه سامی بهره برده. مترجم گرامی همان سامی را برگردانده. البته که سامی به یهودیان و اعراب و آشوریان و ... تعلق می‌گیرد ولی به گمان من اینجا باید به یهودی برگردانیم. چون سامی در سبک ادبی و زبان علمی آن زمان اروپا معادل یهودی بوده است و مترجمان فارسی Anti Semitism دوران نازی‌ها را به "یهودی ستیزی" برگردان می‌کنند نه به "سامی ستیزی". ر.ب
[8] کسی که باور دارد اشیا دارای جان و روح هستند. درختان، کوهها و ... ر.ب
[9] اگر به رمان های غول های ادبیات اروپا، (که از قضا لیبرال و روشنفکر هم بودند) پیش از جنگ جهانی دوم نگاه کنید، همچنان پیشفرضهای جالبی دربارهی "یهودیجماعت" می‌بینید. این نوع نوشتار حدود یک دهه بعد از جنگ کاملا منسوخ شده بود. ر.ب

No comments:

Post a Comment